"من همه چیزمو از دست دادم..حتی خودمو
دخترم و ازم گرفتن
چون مادر خوبی نبودم
گربه ای ندارم
چون در خونه باز بود
همسری ندارم
چون آسمون ستاره کم داشت
خونه ای ندارم
چون اتیشش زدم
خودمو ندارم
چون گم شدم
فقط یه چیز دارم
که باعث شد همه ی اینارو نداشته باشم
اونم وهمیه که میبینمش
و این دلیلیه که اینجاممن میبینمش
نه توی آسمون
نه توی عکسا
نه توی تلویزیون
یا بیلیبورد توی خیابون
من میبینمش
درست همینجااون اینجاست
اون تنها دلیلیه که
بخوام از ریه هام برای تنفس استفاده کنم
تنها دلیلی که قلبم هنوز میزنه
تنها دلیلی که هنوز زندم
چون میترسم اگه خودمو هم از دست بدم
دیگه نبینمشمن باید انقدر عمر کنم تا
منبسط و داغ بشم
بزرگ و بزرگ و بزرگتر
بعد منفجر بشم
تا بتونم مثل خودش
روی یکی از خوشه های سحابی بشینم
و ستاره هارو بشمارم..."⭐⭐⭐⭐
سلام.. من برای چندمین بار برگشتم و اینجا در خدمت شمام.
قراره یه داستان هم وایب با چوزلاو داشته باشیم. امیدوارم که بتونه به اندازه ی هلیزا توی دلتون بشینه.
دلم حسابی حسابی براتون تنگ شده. اعلام حضور کنین ببینم همچنان توی دلتون جا دارم یا نه؟
اگه بدونین چقدر ذوق کامنت های انرژی بخشتون رو دارم..
خیوسخسدخسباعشق💕Sweetheart
1:04 PM
Wed, July 27
ESTÁS LEYENDO
Counting Stars ☆HS☆
Fanficتو منو شیفته ی ستاره ها کردی شاید چون میدونستی یه روزی قراره جزئی از اون ها باشی In 2022