سیزده ستاره

137 34 30
                                    

ستاره سیزدهم رو بشمارید ⭐⭐⭐


.


نمیدونم چند دقیقه گذشت. نمیدونم باید بیدارش کنم یا نه. من فقط در دنیای چهره ی بی نقصش گم شدم. همون حسی رو داشتم که دکتر کوپر اینتر استلار وقتی وارد سیاه چاله شد، داشت!

دست نگاهم به دامن صورت خوابیده اش چنگ زده بود. دلم میخواست مختصات تک تک کک و مک های ریزش رو در ذهنم ثبت کنم و آمار مژه های طلاکوبش رو در بیارم!

تو این مدت کم، اون خیلی خوب من رو از بر شد اما من هنوز نمیشناسمش. سعی کردم حداقل از لحاظ ظاهری بیشتر باهاش آشنا بشم.

حتی خوابیدنش هم دنیای خودشو داشت.

گاهی چشم هاش زیر پلکش تکون میخوردن انگار که داشت خواب میدید.

نفس های آرومش سینه اش رو به نوسان می انداخت. هرچی بیشتر به جزئیاتش خیره میشدم بیشتر دلم میخواست محکم توی بغلم بگیرمش و فشارش بدم!

تازه متوجه شدم قلبم چقدر داشت تند میزد. حتی از شدت هیجان باصدا و به تندی نفس می کشیدم!

یعنی انقدر دلباخته اش شدم؟!

از اینکه به خودم اعتراف کنم وحشت داشتم. من آدم به شدت احساسی ای هستم و میدونم اگه عاشقش بشم تمام زندگی و حتی خودم رو فداش میکنم. میترسم از کنترل خارج بشم. میترسم از روزی که بخوام به جای هوا، هری رو تنفس کنم!

نمیدونم تا کجا و کی میتونم جلوی خودم رو بگیرم. ولی با شناختی که از هری دارم، قراره خیلی زود به حسم ببازم!

برای صبحانه داشت کم کم دیر میشد. قبل از اینکه از تخت بیام بیرون، بوسه ای به نرمی پروانه روی گونه اش گذاشتم.

دست و صورتم رو شستم و مسواک زدم. حوله و مسواکی که هری قبلا هم ازش استفاده کرده بود رو براش آماده کردم و از سرویس بهداشتی بیرون اومدم.

تصمیم گرفتم پنکیک پرتقالی با نیمرو درست کنم. سعی میکردم سر و صدای کمتری ایجاد کنم تا هری بیدار نشه. دلم میخواست وقتی میز صبحانه تکمیل شد به آشپزخونه بیاد.

تمام مدتی که داشتم پنکیک هارو می پختم لبخند روی لبهام بود. تا حالا روحم رو انقدر سبک احساس نکردم.

هروقت که نزدیک این پسرم، خودم و تمام افکاری که من رو تبدیل به یک دختر شکسته و غمگین کرده بود رو فراموش میکنم.

دلم میخواد مثل خودش قوی باشم. از اینکه اون همش در حال سعی کردن باشه که حال منو خوب کنه متنفرم.

درسته که من دختر محکم و قوی ای که میخواستم باشم نیستم اما بقیه هم مسئول جمع کردن تیکه های شکسته ام نیستن!

پنکیک هارو در دو بشقاب، روی هم گذاشتم، کمی عسل روشون ریختم و دوتا توت فرنگی روی هرکدوم گذاشتم.
من دختر خوش سلیقه ای نیستم که به ظاهر غذاها اهمیت بدم اما در مقابل هری، دلم میخواست بهترین باشم.

Counting Stars ☆HS☆Where stories live. Discover now