Counting Stars ☆HS☆

نه ستاره

ستاره ی نهم رو پررنگ کنید ⭐⭐⭐

عکس بالا کتابخونه ی پنت هوس هری 👆

.

"داستایوسکی میگوید: من تنها از یک چیز میترسم و آن اینکه شایستگی رنج هایم را نداشته باشم."

وقتی کتاب "انسان در جستجوی معنا" رو از بین کتاب ها برداشتم و بازش کردم، جملاتی که هایلایت شده بودن توجهم رو جلب کرده بود پس تصمیم گرفتم اون هایی که برام جالب تر بودن رو بخونم.

"اگر اصلا زندگی دارای مفهومی باشد، پس باید رنج هم معنایی داشته باشد. رنج، بخش غیر قابل ریشه کن شدن زندگی است، گرچه به شکل سرنوشت و مرگ باشد"

کتابخونه ی پنت هوس هری قشنگ تر و جذاب تر از چیزی بود که تصور میکردم. اون قدر محوش شده بودم که هری تصمیم گرفت به آشپزخونه برگرده و مشغول شام درست کردن بشه و من رو با رنگین کمان کتاب ها تنها بزاره.

"نیچه میگوید: کسی که چرایی برای زیستن داشته باشد، از پس هر چگونه ای نیز بر میآید"

تعجب کردم که این کتاب رو قبلا نخوندم. من عاشق این ژانر هام.

کتاب هایی که از حرف های ذهن ما نوشته شده. حرف هایی که نمیتونیم جوری که واقعا نشون میده، بیان کنیم.

حرف هایی که وقتی تبدیل به کلمه روی زبان ما میشن، معنا و احساس واقعی خودشون رو که در ذهن و روح ما داشتن از دست میدن.

و این دلیلی بود که کتاب های روانشناسی من رو به وجد می اوردن.

"عبارت نیچه را بازگو کردم، که آنچه موجب مرگ من نشود، مرا نیرومندتر میسازد."

کتاب های دیگه ای که از قفسه اورده بودم سرجاش گذاشتم اما این کتاب رو همراهم بردم تا هری برام بخونه.

زیاد از کتاب های صوتی خوشم نمی اومد اما ترجیح دادم این کتاب رو با صدای هری گوش بدم.

هرجا که می رفتم پشمک، سگ هری هم دنبالم می اومد.

از لحظه ای که من رو دیده بود بهم علاقه نشون داد. هری گفته بود که پشمک سگ خونگرم و اجتماعیه. اون واقعا ناز و مثل یه پشمک نرم و شیرین بود!

وارد سالن اصلی خونه شدم تا پیش هری برم.

دیدنش توی آشپزخونه پشت اجاق جذاب بود. شاید حرفم مسخره باشه اما اون در حال انجام هر کاری بی نقص جلوه میکرد. حتی موقع بالا اوردن!!!

کتاب رو روی میز گذاشتم و به کانتر کنار اجاق تکیه دادم.

زیر لب با همم گفتن ریتم خاصی در می اورد که انگار داشت آهنگ میخوند.

لبخند زدم و با علاقه نگاهش کردم.

"هری"

درحالی که مشغول برگردوندن استیک ها بود هومی گفت.