سه ستاره

239 44 741
                                    

ستاره هارو فراموش نکنین ⭐⭐⭐

ستاره هارو فراموش نکنین ⭐⭐⭐

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


ماشین هری توی این پارت 👆

.

"و بعدش شماره مون رو به هم دادیم و قرار شد فردا ساعت و آدرس رو بهم بده"

قارچ سوخاریم رو توی سس فرو بردم و با لذت خوردمش.

تمام مدتی که داشتم داستان دیروز رو تعریف میکردم، جازمین بهت زده داشت نگام میکرد.

بهش حق دادم. از من بعید بود انقدر زود پا بدم و از هری هم بعید بود که انقدر زود و آسون سر راهم قرار بگیره و توی دومین دیدارمون بهم پیشنهاد قرار بده.

"همین؟"

کمی از نوشابه ام خوردم و قارچ دیگه ای توی دهنم گذاشتم. جازمین همیشه بهترین رستوران ها رو برای پر کردن شکم انتخاب میکرد!

"آره همین. چی میخواستی باشه؟"

مشکوک نگاهم کرد و من هم سرم رو به معنای "چیه" تکون دادم.

"انقدر راحت قبول کردی که با یه آدمی که شک داری انسانه یا جن و پری بری بیرون؟ دختر یکم عفت داشته باش"

چشم هام رو چرخوندم و رفتم سراغ کریسپی مورد علاقه ام.

"میدونی، وقتی باهاش وقت گذروندم حس کردم چقدر دارم کسل کننده زندگی میکنم. اون توی این سن انقدر افتخارات داره و کار مفید کرده و کلی وقت داره تا به خیلی چیزای دیگه برسه، اون وقت من تنها زوری که زدم دانشگاهم رو تموم کردم و رفتم معلم شدم و به همین هم قانعم. حس کردم باید موافقت کنم تا یکم این یکنواختی زندگیم رو تغییر بدم.

قرار نیست رابطه ای به این زودی باشه. لحنش برای صرف یه قهوه دوستانه به نظر میرسید. حتی اگر دوست هم باقی بمونیم فکر میکنم خیلی برای خودم و زندگیم مفید واقع بشه. توی همون نیم ساعت گپ و گفت به اندازه ی چندسال من از حرف هاش درس گرفتم و انگار دیدم نسبت به اطرافم عوض شد. وگرنه من کجا اون کجا"

"مگه نگفتی جاش و حرف هاش مشکوک بودن و انگار حرف از مخ زدن بود؟!"

"آره ولی حسی که از هری گرفتم فرق داشت. پسرای دیگه وقتی بهت میرسن تا بخوان مختو بزنن، تنها چیزی که توی نگاه و رفتار و حرف هاشون میبینی لاس زدن و مخ زدنه ولی هری انگار تنها هدفش این نبود. به همه چیز دقت میکرد.

Counting Stars ☆HS☆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora