اینم پارت جدید. ووت و کامنت فراموش نشه ⭐⭐⭐
Song: Snow On The Beach
Singer: Taylor Swift ft Lana Del Ray.
وقتی به خونه برگشتم، مستقیم به اتاق خواب رفتم و خودم رو روی تخت انداختم. با اینکه توی هواپیما تقریبا از گریه ی زیاد بیهوش شدم اما به اندازه ای نبود که خوابم رو کامل کنه. قبل از اینکه چشم هام گرم بشه، یاد حرف هری افتادم که گفت وقتی رسیدم بهش خبر بدم. مردد گوشی رو از توی کیفم در آوردم و فقط نوشتم "رسیدم" و بعد با سایلنت کردنش، اون رو روی میز انداختم و با جمع کردن خودم زیر پتو به خواب رفتم.
نمیدونم چند ساعت خوابیدم. وقتی بیدار شدم شاید نزدیک به یک ساعت فقط توی تخت موندم و به سقف خیره شدم. تپش قلب سنگینم که به خاطر اضطراب بود منو کلافه کرد. جدا از اینکه بخوام نگران باشم که قراره از این به بعد چه غلطی با رابطه ام بکنم، نگران این بودم که چه توضیحی از برگشت ناگهانیم به بابا بدم.
دلم نمیخواد بفهمه با هری دچار مشکل شدم چون سعی میکنه با دخالت کردن فقط اوضاع رو بدتر کنه. با این حال هیچ دلیل قانع کننده ای هم نداشتم که بگم. اصلا چرا برگشتم فلوریدا؟ باید میرفتم به یه هتل یا اینکه نهایت میرفتم خونه ی جازمین. انقدر عصبی و کلافه بودم که فکرم درست کار نکرد. حتی هری هم تلاشی نکرد منو اونجا نگه داره. اون فقط اصرار داشت که خودش رو توجیه کنه.
بغض داشتم اما چشم هام خشک بودن. اصلا با چه هدفی برگشتم؟ نکنه انتظار داشتم التماس کردن هری رو ببینم؟ و یا اینکه اون بخواد دنبالم تا اورلاندو بیاد؟ از طرفی حدس میزدم همچین واکنشی نشون بده. چون احتمالا انتظار چنین روزی رو داشت. دیشب زیاد از عکس العمل من تعجب نکرده بود. وقتی بهش گفتم الیویا رو دیدم و از رابطه ای که داشتن خشمگین بودم صورتش آروم بود.
حرف هایی که بهش زدم توی مغزم اکو شد. ایولین های زیادی درونم سر جنگ داشتن. یکی حق رو به من میداد که ابراز ناراحتی و مخالفت کردم. یکی دیگه سرزنشم میکرد که چه حرف های مزخرف و بی معنا و منطقی به هری زدم. دیگری دلش از دلتنگی داشت منفجر میشد. اون یکی منو وادار میکرد که سیاست به خرج بدم و به خودم ثابت کنم چقدر برای هری ارزشمند هستم.
داشتم دیوونه میشدم. ترجیح دادم تمام روز توی خونه حبس بشم و به خودم استراحت بدم. بعد باید حضورم رو به خانواده ام اعلام کنم قبل از اینکه خودشون بفهمن و منو بازخواست کنن. برای خودم قهوه دم کردم و با بیسکوییت خوردم. این شد صبحانه من. بعدش سراغ گوشی رفتم. هیچ نوتیفی نداشتم. اینکه هری هیچ پیامی نداده بود من رو ناامید کرد.
آنلاین شدم تا ببینم آپدیتی از جشن دیشب توی اینترنت بوده یا نه. وقتی سرچ کردم، اولین خبری که بالا اومد، ورود و خروج الیویا از کلاب بود که خیلی خبرساز و بولد شده بود. بیشتر کنجکاوی کردم و دیدم همه از اینکه اون به اونجا رفته بود متعجب بودن چون اون و هری طوری در منظر مردم کات کرده بودن که نشون نمیداد دوستی معمولی ای باهم داشته باشن چه برسه به اینکه هری بخواد اون رو به جشن کریسمسش دعوت کنه. اونم وقتی با یه نفر دیگه رابطه داره.
CZYTASZ
Counting Stars ☆HS☆
Fanfictionتو منو شیفته ی ستاره ها کردی شاید چون میدونستی یه روزی قراره جزئی از اون ها باشی In 2022