بیست و نه ستاره

291 20 82
                                    

مثل همیشه از دیر اومدنم و منتظر گذاشتن شما عذرخواهی میکنم ❤🤧

بیاین بیست و نهمین ستاره رو هم بشماریم ⭐⭐⭐

فکر میکنید بتونید ووت های کتاب رو به ۱ کا برسونید؟ فقط انقد مونده تا شادی روح نویسنده 🤏

.

.

فکر میکردم قراره روز بعد سکس خوبی داشته باشیم اما اینطور نشد. هری گفته بود بعد از تولدش هم میتونه یه روز دیگه کنارم باشه اما صبح فرداش لیام زنگ زد و گفت باید به سرکار برگرده. این اواخر اون برای استخدامش در مرکز کندی خیلی تلاش میکنه. وقتی خونه اس درس میخونه و وقتی مرکزه سر تحقیقات و پروژه اس. تا زمانی هم که به خونه برنگرده هیچ زنگ یا پیامی ازش ندارم و وقتی هم که میاد من به خواب میرم.

خیلی سخت میتونم باهاش تماس داشته باشم. این من رو آزار میده؛ مخصوصا حالا که خیلی بیشتر از قبل نسبت بهش احساس وابستگی و نزدیکی میکنم. به قول جازمین انگار بعد از سکس رابطه ی ما به نسخه پریمیوم رسیده! از دلتنگی تقریبا دیوونه میشم! از طرفی نمیخوام با پیام ها و زنگ های مکرر تمرکزش رو بهم بزنم.

با عکس هایی هم که هربار از ما پخش میشه، مثل دیدارمون توی فرودگاه، مردم بیشتر از قبل من رو می شناسن و از هری میپرسن. این فقط هربار دوری من ازش رو یادآوری میکنه و آزارم میده. نگاه های بیشتری بهم زوم شده. بعضی ها با کینه و نفرته، بعضی ها با حسرت، بعضی ها هم با علاقه. نمیدونم چطور باید با نقطه توجه بودنم کنار بیام. اولین باره که این اتفاق برام می افته. میشه گفت از زمانی که با هری وارد رابطه شدم.

قبلا که مدل یه کاتالوگ شدم، از اونجایی که تازه کار بودم و جای خاصی دیده نشدم، کسی من رو نمیشناخت و توجهی بهم نداشت. یادمه اون موقع همش منتظر بودم یکی بیاد جلوم و بگه "هی تو همون مدله هستی؟". حتی وقتی هیچوقت این اتفاق نیوفتاد، حتی توی دانشگاه، خیلی ناامید و دلسرد شده بودم. حالا که همه با یه نگاه میتونن من رو بشناسن، نمیدونم باید چه احساسی داشته باشم؟ با این حال میدونم که خوشحال نیستم.

"ما برنامه های زیادی برای گسترش مدرسه داریم. میخوایم یه سری گردش های علمی برای بچه ها بزاریم تا نبوغ و استعدادشون رو کشف کنیم. حتی با اولیا هم در این رابطه مشورت شده. میخواستم بگم اگر امکانش برای شما مقدره، ارتباطی با مرکز ناسا فلوریدا برقرار کنین تا ما بتونیم یه گردش علمی اونجا انجام بدیم."

وقتی بهم اطلاع دادن که مدیر مدرسه ازم خواسته به اتاقش برم، حدس میزدم قراره چیزی مربوط به هری بشنوم. شاید یه توبیخ یا هشدار یا حتی اخراج! اما خب بعدا فهمیدم حتی اگر خودم هم بخوام اون ها نمیزارن از این مدرسه برم بیرون چون آمار ثبت نام دانش آموزهای اینجا به طرز فوق العاده چشم گیری افزایش پیدا کرده و این به خاطر حضور یه معلمه که از قضا دوست پسرش هری استایلزه!

Counting Stars ☆HS☆Where stories live. Discover now