01. همش یک خوابه

3.3K 284 20
                                    

توی حال خودش بود و به اطرافش توجهی نداشت ..
هر کسی هم برای پیشنهاد رقص یا حتی سکس بهش نزدیک میشد با اشاره دستش توسط بادیگارد و دوست قدیمیش کنار میرفت ..

میدونست زیاده روی کرده و با سردرد شدیدی قراره بیدار بشه! تنها بیرون اومدن برای اون مشکلی بوجود نمیاورد چون اون الفا بود .. یک خون خالص سلطنتی ! ب
سیگار برگش رو توی جای سیگاری فشار داد و با خالی کردن یک پیک دیگه به جمعیتی که توی اون تاریکی و نور های مسخره میرقصیدن خیره شد..
هرچقدر میخورد مست نمیشد و این بخاطر انرژی زیادی بود که توی وجودش بخاطر وی(گرگش) داشت .. همیشه دلش میخواست اون بیخیالی وقت مست شدن رو تجربه کنه و اون شب بشدت بهش نیاز داشت.. سنگینی نگاه های زیادی رو روی خودش حس میکرد با اینکه رایحه اش رو مخفی کرده بود بخاطر چهره یا بدنش از دختر تا پسر پیشنهاد های مختلفی میگرفت ! اما برای این چیزا الان , حوصله نداشت ..
از پک دور شده بود چون نمیخواست شناخته بشه و ساعاتی رو برای خودش تنهایی سپری کنه اگه حضور کای رو در نظر نمیگرفت.. بار سنگینی روی شونه هاش بود که تحمل کردنش این روزها سخت تر از قبل بنظر میرسید ..

دستش روی دسته صندلی های وی ای پی بار مشت شد و فشاری بهش وارد کرد  .. اون پیرمرد های خرفت که بهش میگفتن از بین دختر ها و شایدم پسرهاشون یک نفر رو برای جفت شدن انتخاب کنه با رسیدن زمستون بیشتر از همیشه بود ، که هم خودش و هم وی راضی به این کار نبودن.. داشتن به فصل جفت گیری نزدیک میشدن و اون برای اثبات قدرتش به وارث نیاز داشت .. شاید کمی احمقانه یا قدیمی بنظر میومد ولی اون تمام خودش رو برای جفتی گذاشته بود که امیدوار بود لیاقتش رو داشته باشه ! کسی دقیقا مثل پدرش.. که او رو بدنیا اورده بود
هیچکسم جرعت نزدیکی بهش در رات های ترسناکش رو نداشت؛ نه تا وقتی که جفت واقعی خودش رو پیدا کنه..!!
این روزها اون رو بیشتر از هرچیز دیگه ای میخواست.. احساس تنهایی و پوچی میکرد و فقط یکم ارامش میخواست .. شاید در ظاهر سرد و مغرور .. و محکم بنظر میرسید ولی از درون داشت تیکه تیکه میشد !
رات پنج روزه مثل یک نفرین بود که دو ماه یکبار اتفاق میافتاد و نزدیک هم بود ، حتی گاهی توی کنترل رایحه اش به مشکل میخورد که به دکتر مراجعه نمیکرد و اونو گردن رات نزدیکش مینداخت ..

بیش تر از این نمیتونست اون محیط پر از دود و خفه رو تحمل کنه باید جای دیگه ای رو انتخاب میکرد اونجا اومدن از اولشم اشتباه بود پس با سر کشیدن جرعه اخر با صدایی که کمی خش دار شده بود رو به کای گفت دیر شده بریم..
پالتوی مشکی بلندش رو روی شونه هاش و کت و شلوار مشکی رنگش انداخت و از پله های بار اروم بالا رفت ..

خیابون خالی بود و بجز دو سه نفر ک مست روبروی بار افتاده بودند کسی رو نمیدید .. دایره ماه بهش میگفت که ماه کامل نزدیکه و باید بیشتر از قبل مراقب باشه ..
حمله ی الفاها به امگاها این وقت سال بیشتر میشد و درگیری های اون هم چند برابر ..

Bright Moon (Kv,Vk)Where stories live. Discover now