به خودش لعنت میفرستاد و با بغضی که هر لحظه بیشتر میشد از اون ساختمون فاصله میگرفت.
نسیم سردی که کم کم داشت شدت میگرفت لرزی به تنش انداخت.
خودشو بغل کرد و دستاشو روی بازو هاش کشید تا کمی احساس گرما کنه اما با دیدن اولین قطره های بارون که جلوی پاش میچکیدن متوجه بی فایده بودن کارش شد.دنبال سرپناهی گشت تا قطره هایی که حالا تند تر روی زمین میریختند خیسش نکنه.
صندلی های کافه ای که زیر سایبون بودن نظرشو جلب کرد و قدماشو آهسته کرد تا روی یکی از اونا بشینه.
نگاهشو از کفشاش گرفت و به خیابون داد.
ادمایی که چتر نداشتن مثل خودش دنبال سرپناهی بودن و به قدم هاشون سرعت داده بودن تا خیس تر از این نشن.ذهنش خالی شده بود.بارون توی وقت مناسبش میبارید و مثل اینکه اسمون حال دل اونو فهمیده باشه ، میبارید تا آرومش کنه. صدای خنده های دو نفر حواسشو از منظره ی رو به روش پرت کرد و یونا دنبال منبع صدا میگشت.
کاپلی که به زیبایی در حال دویدن زیر بارون بودند و نگاه هاشون از هم گرفته نمیشد ، یونا رو وادار میکرد که به زندگی خودش فکر کنه...
خودشو با اون زوج که بی توجه به هر کس و هر چیزی که دور و برشون بود میدویدند و از بارون ناگهانی لذت میبردند ، مقایسه کنه.
ناخود اگاه خودش و جونگکوک رو جای اون دو نفر تصور کرد . اما انگار که براش ناخوشایند باشه سعی بر عوض کردن ذهنیتش داشت..
چرا نمیتونست جای جونگکوک کس دیگه ای رو ببینه؟چرا نمیتونست یک لحظه ذهنشو از با اون بودن منصرف کنه؟
با به یاد اوردن لبخند دندون نما و زیبای جونگکوک لبخندی به لبش اومد و باعث شد قطره اشکی که از لجبازی یونا راهی به بیرون نداشت ، روی گونش جاری بشه.
سرشو انداخت پایین و دستی به گونش کشید تا اون قطره اشک مزاحمو پاک کنه.
اون تصمیمشو گرفته بود. هر چقدرم که با خودش کلنجار میرفت نمیتونست عوضش کنه. موبایلشو از توی کیفش برداشت و با گرفتن شماره ی هانسو منتظر پاسخ دادنش شد.-الو... یونا؟...تو حالت خوبه؟
با صدایی که سعی بر کنترل کردن بغضش داشت جوابشو داد.
+من خوبم هانسو...
-اونجا چه اتفاقی افتاد. الان کجایی؟جونگکوک پیشته؟
اونقدر تند تند اینارو پرسید که یونا نمیدونست از کجا شروع به حرف زدن و پاسخ دادن سوالای هانسو بکنه.
+من از اونجا بیرون اومدم و خوشبختانه اتفاق خاصی نیفتاد که نقشه رو بهم بزنه.
نفس عمیقی کشید و به حرفاش ادامه داد.
YOU ARE READING
APHRODITE
Fanfictionآفرودیت ، داستان ازدواج اجباری ای که باعث وصل شدن سرنوشت یونا و جونگکوک به هم میشه.ولی این اونقدرا هم ساده نیست.جونگکوک و یونا آدمایی نیستن که همه فکرشو میکنن... ژانر:عاشقانه،درام،اکشن وضعیت:تمام شده