+کوک
_تهیونگ
€نامجون
÷جین*******
امشب بنظر عمارت ساکت میومد...
هرچند هرشب همین بود...
اما جین برنگشته بود توی اتاق و کای مث شبای قبل نیومد چک کنه ببینه توی اتاقشون هستن یا ن...
در کمدشو باز کرد...
دلش میخواست برگرده خونه و به زندگی آرامش بخشش ادامه بده...
تی شرت سفید گشادی پوشید و تصمیم گرفت امشب و بدون شلوار بگذرونه...
براش مهم نبود ک از توی دوربین میدیدنش...
در پنجره رو باز کرد روی تختش نشست...
ماه نصفه بود و به گفته جین باید فقط 15 روز دیگه تحمل میکرد...
زانوهاشو توی بغلش گرفت و به آسمون زل زد...
اگه الان خونه بود با دوربینش چنتا عکس از آسمون میگرفت و چاپشون میکرد تا به دکور اتاقش اضافهشون کنه...
کای بهش گفته بود ک اجازه ندارن توی این خونه مشروب بخورن یا قرصی مصرف کنن...
اما خودشم نمیدونست چجوری اون شیشه رو با خودش توی اتاقش آورده بود...
یه قلپ از شیشه خورد...
از شراب قرمز خوشش نمیومد ولی وقت زیادیم نداشت تا بره و از خونش شراب سفیدشو بیاره...
فقط برای دوساعت وقت داشت تا بره خرید و یکم یخچال و پر کنه...
دلش میخواست مست بشه و با سردرد خوابش ببره...
چند قلپ دیگه خورد و با شنیدن صدای در توی خودش بیشتر جم شد...
سردش بود ولی نمیخواست خودشو از دیدن منظره جلوش محروم کنه...
+دیر اومدی جینا...همش و خوردم...!
جوابی نگرفت چند قطره آخر شراب و خورد و بطری و یجایی روی میز رها کرد...
حضور کسی رو کنارش حس کرد بالاخره تصمیم گرفت سرش و بچرخونه و نگاش کنه...
کیم تهیونگ...
دستش و روی سینه تهیونگ گذاشت و کمی هلش داد اما به جای تهیونگ خودش عقب رفت و روی تخت ولو شد...
+عااااه...حتی وقت استراحتمم باید قیافه تورو ببینم...!
با پاش لگدی تهیونگ زد و خودشو زیر پتو کشوند...
+برو تو اتاقت...میخوام بخوابم...!
تهیونگ که از همون اول با دیدن کوک توی اون حالت از پشت دوربینا خودشو به اتاقش رسونده بود بی اختیار جلوتر رفت...
دستش و روی پیشونیش گذاشت...
_داغی...!
کوک دستشو پس زد...
+سردمه...دست یخت و بهم نزن...!
_وقتی دوش بگیری حالت خوب میشه...!
بدون توجه به تقلاهای کوک روی دست بلندش کرد و توی حموم زمین گذاشتش...
شیر آب و باز کرد...
کوک با فرود اومدن قطرات آب یخ روی سرش نفسش و حبث کرد...
یقه لباس تهیونگو ک توی مشتش گرفته بود رها کرد...
دستش دو طرفش فرود اومد و بیحال سرش و روی شونه تهیونگ گذاشت...
_خوبی...؟!
کوک صدایی ازش نمیشنید فقط گرمای نفس تهیونگ و حس میکرد برای لحظهای سرش و چرخوند و نگاهش و به تهیونگ دوخت...
مگه چقدر مست شده بود که حتی گوشاش از کار افتاده بود...
چشمای تهیونگ بنظرش خیلی زیبا بودن...
مژههای بلند مشکیش و پوست برنزه صورتش...
موهای مجعد مشکیش ک زیر دوش آب خیس شده بود...
لبای صورتی رنگش که بنظرش خوشمزه میومدن...
آب دهنشو به سختی قورت داد...
لباشو روی هم فشار داد تا از کاری ک قرار بود بکنه جلوگیری کنه...
اما حرکت دست تهیونگ روی کمرش باعث شد لباش از هم جدا بشه و ناله ریزی از دهنش خارج بشه...
تهیونگ از حرکات اون پسر متعجب بود...
چجوری مست شده بود ک انقدر کیوت شده بود...
با شنیدن صدای نالهاش حس عجیبی تمام بدنش و فرا گرفت...
دستی که پشت کمر کوک بود و بیشتر فشار داد تا بدن پسر بهش نزدیک بشه...
دست آزادشو سمت صورتش اورد و چتری موهاشو که توی صورتش ریخته بود کنار زد...
_جئون جونگکوک...تو...!
دستش و کنار گونش گذاشت و خواست لباش و روی لباش بزاره اما قبل از رسیدن لباشون بهم بدن کوک شل شد...
نفسای منظمشو شنید این نشون میداد خوابیده و تهیونگ و با درد پایین تنش رها کرده...
...
YOU ARE READING
KIM [VKOOK] [NAMJIN] [SOPEMIN]
Randomخانواده کیم که از سه تا پسر تشکیل شده... خانواده مافیایی که تقریبا کل کشور میشناسنشون... کیم تهیونگ پسر دوم خانواده و بی تفاوت نسبت به همهچی با ورود بادیگارد جدیدش جئون کسی ک با خواسته خودش استخدام نشده تفریح تازهای پیدا میکنه و میخواد ک بهش هیجا...