D-42

358 88 44
                                    

خب...پس کتابم رو خوندی.

از اونجایی که هنوز چهل و هشت تا نامه‌ی دیگه مونده،

میتونیم تظاهر کنیم که نمیدونی من کیم هاه؟

مگه اینکه دلت دردسر بخواد. من که حوصله دردسر ندارم.

چهل و دومین چیزی که دربارت ازش متنفرم،

خودت رو زیادی معصوم نشون میدی.

احتمالا از اون هایی هستی که ظاهرشون معصومه،

اما از درون یه شیطان کامله. اینطور نیست؟

حالا دیگه خیلی بابت متنفر بودن ازت عذاب وجدان ندارم.

درد تو حالا بیشتر از همیشه مایه سرخوشی منه.

~~~~~~~~•~~~~~~~~

اون ‌روز برای ناهار، یونگی به میز همیشگشون با نامجون و هوسوک برگشت. فقط برای اینکه از دست پارک جیمین فرار کنه و به اون فرصتی برای چسبیدن بهش نده.

جیمین اون روز دوباره به میز پشتی اون کتابدار برگشت و تنها چیز جدیدی که اتفاق افتاد، نشستن کیم تهیونگ و جئون جونگکوک سر همون میز با اون دنسر بود.

از روز گذشته خیلی شایعات جدیدی شکل نگرفته بودن. تنها چیزی که بیشتر از همیشه به گوش می‌رسید یک سوال بود که احتمالا جوابی براش وجود نداشت.

"توی منطقه امن کیم سوکجین دقیقا داره چه کوفتی اتفاق میفته؟"

یونگ حتی اون سوال رو از نامجون هم شنید. هرچند که هوسوک توی‌ سکوت با غذاش درگیر بود. احتمالا دلیلش این بود که خودش هم حالا جزوی از اون منطقه محسوب میشد و دوست‌هاش میخواستن بدونن تو این مدتی که از اونها فاصله گرفته دقیقا چه اتفاقاتی افتاده. اما یونگی فقط شونه‌ای بالا انداخت و گازی از ساندویچ تُنش زد.

خودش هم نمیدونست چه کوفتی. داره اتفاق میفته. فقط میدونست خیره شدن بی‌وقفه‌ی پارک‌جیمین موقع ناهار به صورتش، قطعا معنی خوبی نداره. اون توی دردسر افتاده بود.


»-----------------------«

جونگکوک همونجا ایستاد. منتظر شد تا کلاس رقص روزهای سه شنبه‌ سال دومی‌ها به پایان برسه و اون دنسر رو ببینه. هرچند که متوجه شد اون برای تمرین بیشتری میمونه و خب...این هم چندان بد نبود. اون فقط میخواست اون نقاشی رو بهش بده.

+قول بده که عصبانی نمیشی~

جک با لحن آهنگینی گفت و کف سالن دراز کشید تا به سقف خیره بشه.

Your Pain Is My Joy Where stories live. Discover now