p23

1 1 0
                                    

اولین قرارمون، شایدم دومی.
میخواستم ببرمش جایی که خودم خیلی دوس داشتم یه دریاچه اطراف شهر.
موهامو با ژل فرستاده بودم عقب،گفته بود بهم میاد..میگفت  جدیتر میشم،میگفت چروکام معلوم میشه.....میگفت چشمامو راحتتر میتونه ببینه....منم فک میکردم مثلا جذاب شدم...کمی بلندتر شده بودن.
قرار بود برم جلوی کافه دنبالش ولی وقتی ماشینو نگه داشتم دیدمش..... با یه پسر خوش قیافه حسابی مشغول گپ زدن بود....حتی گاهی میخندید..قشنگ میخندید،پسره یجوری نگاهش میکرد.حس خوبی نگرفتم.
اره، اون لحظه حسودی کردم....اونم بدجور!
پسره هی به یقه لباسش دست میزد...حتی یجا دیدم انگار میخواست بکشتش سمت خودش! اونجا واقعا میخواستم برم سمتشون....
ولی از ماشین پیاده نشدم.اون هیچ از جاش تکون نمیخورد. منتظر موندم تا حرفاش تموم بشه. ولی خیلی زیاد طول کشید...خیلی خیلی زیاد.
مدام میخندید و حرف میزد... اون پسره هم زل زوه بود بهش... اصن چشم ازش برنمیداشت، چشماش خوشحال نبود! دستشو گرفته بود به تیر چراغ برق... برای اینکه تعادلشو حفظ کنه؟ هیچ نمیفهمیدم اون پسره کیه! من صبورم، ولی...
بعدش صبرم تموم شد و بوق زدم..... دستمو روی بوق نگه داشتم تا وقتی که نگاهم کرد.
یچیزی در گوشش بهش گفت!
معلوم بود هول کرده، با عجله سوار شد.حتی ازش خداحافظی هم نکرد، مگه بهش نخندیده بود.

+سلام.

_سلام.
+........

خیلی جلوی خودمو گرفتم که حرفی نزنم ولی مگه میشد؟؟؟

_خوب باهاش گرم گرفته بودی.

+کی؟ یونجون

_کی بود؟

+دوس پسر سابقم.... چیه؟

_هیچی فقط انگار زیادی باهم گرم گرفته بودین.

نگاه سنگینشو متوجه شدم که برگشته بود سمتم

+متوجه منظورت نمیشم؟

تو اون لحظه، میزان خشم هر جفتمون لحظه به لحظه بیشتر میشد.

_داشتی به حرفاش میخندیدی! مگه نمیدونستی که چقدر خنده هات قش.....

+خنده هام چیع؟

_ولش کن

+الان به من گیر دادی که چرا به دوسپسر سابقم خندیدم؟

_بنظرم لازم نبود!

+فک کردی من بچه ام؟ یا نکنه واقعا باورت شده که خیلی بزرگی؟

جو داشت متشنج میشد....صداش میرفت بالا و منم
خیلی آروم نبودم.

_نه.... ولی احمقی! لازم نیست انقدر بزرگش کنی
من م....

صدای بلند برخورد ناگهانیِ مشتش به داشبورد، توی ماشین پیچید و با وحشت نگاهش کردم،شکسته بودش و خون از دستش میریخت. کل وجودش خشم بود، کل وجودم نگرانی بود....

*Mio caro» Where stories live. Discover now