1

892 101 1
                                    

دندون های نیشش رو وارد رون های پر پسر زیرش کرد و با لذت به بیرون زدن خون از رون های پر اون فرشته ی زمینی نگاه کرد
زبونش رو روی رونش کشید و به خاطر سوزشی که پسر احساس کرد ناله ای سر داد که ومپایر با لذت بهش گوش سپرد
از بالا به اثر هنری ای که ایجاد کرده بود نگاهی کرد و لبخند خبیثی به وضعیت پسر انداخت
دیگه طاقتش طاق شده بود و با نفس های کوتاه و مقطع به پسرکش دستورداد
_برگرد بیب
پسر برگشت و دوباره به خاطر قیافه ی بهشتی بیبی کوچولوش ته دلش لرزید
گونه اش رو نوازش کرد و بوسه ای روی چشمای معصومش گذاشت
_جیمینی من!



با شدت از خواب بیدار شد و به اطرافش نگاه کرد
این چندمین بار بود که این خواب رو میدید....کسی که تو 214سال زندگیش تا حالا تحریک نشده بود با دیدن خواب یکی از خدمتکار های قصرش به علاوه ی تحریک شدن ....خب ارضا هم میشد
اون بچه به جوجه امگا بود که تو روز اولی که وارد قصر شده بود دل کل خدمه ها رو برده بود
با اون لپاش
با خنده هاش
با دست های تپلش
با چشمای خوشگلش
دستی به صورتش کشید و سعی کرد به فکر کردن از اون جوجه فکلی دست برداره
به خودش توی اینه نگاه کرد
واقعا شاهزاده ی ومپایر ها به خاطر یه گرگینه .... اون هم  امگا اینطوری یه
پوف کلافه ای کشید
وارد حموم شد و خودش رو تمیز کرد
و البته از این نگذریم که کلی فحش به اون جوجه ی طلایی داد
خب....
میدونید چرا بعش میگه جوجه؟
چون واقعا جوجست
موهای بور و بلندش
قد و قامت کوتاهش
بدن ظریفش
و مخصوصا مواقعی که مثل جوجه هایی که پشت مادراشون راه میرن پشت خدمه هایی که رتبه ی بالا تر دارن راه میره
اینا موجب شده که جیمین جوجه طلایی اون ومپایر به اصطلاح ولیعهد بشه
طوری که وقتی ولیعهد جیمین صداش میکنه جواب نمیده و تا بهش میگه جوجه طلایی سرش رو برمیگردونه زیادی کیوته
همینجور که به فکر جوجوش بود کسی به در تقی زد
و خب کسی جز جیمین که خدمتکار مخصوص ولیعهد بود نمیتونست باشه
_بیا تو
در باز شد و اول از همه چی یه عالمه موی فر بلند وارد اتاق شد
*قربان؟
سری به معنای «چیه»تکون داد
*امممم....حاضر نمیشید؟
_اصلا حوصله امروز رو ندارم
نزدیک تر رفت و فیس تو فیس با ولیعهد شروع به صحبت کردن کرد
*قربااااننن...امروز روز شماست....چرا حوصلش رو ندارید؟؟
_شاید چون دارم پیر میشم؟
*واقعا به نظرتون 215سال زیاده؟
سری به معنای اره تکون داد
جیمین به معنای تاسف سر تکون داد
*اگه اینطوره منو چی میگید؟با بیست سال سن هنوز کسی رو نبوسیدم کسی باهام رابطه نداشته...و اصلا کسی دوستم نداشته شما حداقل 600سال عمر میکنید ولی من فقط 70سال عمر میکنم و تا اخر عمرم قراره خدمتکار شما باشم و معلوم نیست ارزو هام براورده بشن یا نه
ابروهاش رو بالا داد و پرسید
_ارزوهات چین؟
*خب....اول اینکه یکی رو ببوسم
_که کل قصر خیلی دارن جلوی خودشونو میگیرن تا اون گلای رز رو نبوسن
اروم زمزمه کرد
*جفتمو پیدا کنم
_که خودم کلشو از تنش جدا میکنم
باز هم اروم زمزمه کرد
لبشو جلو داد و با کیوتی تمام گفت
*خودم یه نینی تپلی بیارم و بزرگش کنم
از کیوتیش و اون حرفی که زد میخواست همونجا تشنج کنه
_تو خودت میتونی حامله بشی؟
به معنی اره سر تکون داد
_واو....اون وقت...فقط تو دوران هیت؟
*نه....تو دوران هیت احتمالش خیلی میره بالا تر و اینکه حاملگی خطر ناک تر میشه ولی در حالت عادی هم حامله میشم
گفت و لبخندی زد که پسر مقابلش داخلش محو شد
به خودش تشری زد و به خودش اومد
_اولین ارزوت چی بود؟
*یکی منو ببوسه؟....
_هوووومممم
خودش رو جلو کشید و به اندازه ی یک سانت بین صورت هاشون فاصله بود
_جوجه طلایی من اجازه میدن که افتخار اولین بوسه اشون نصیب من بشه؟
جیمین ابدهنش رو به سختی قورت داد و با خجالت سرش رو بالا پایین کرد









سلاااامممم
ممنون میشم به فیک جدیدم عشق بورزید و دوستش داشته باشید
:::)))ممنونتونمممم

𝓑𝓵𝓾𝓮𝓫𝓮𝓻𝓻𝔂 𝓬𝓱𝓲𝓬𝓴𝓮𝓷Where stories live. Discover now