²

546 81 2
                                    

با اجازه ای که جوجه کوچولوش صادر کرد فاصلشوت رو به صفر رسوند و گذاشت لب هاش لب های باکره و درشت جیمین رو لمس کنه
لب پایینش رو به بازی گرفت و شروع به مکیدن لب پایینش کرد
از حس خوبی که بهش تزریق شده بود اومی کشید و با دستاش به بوت های تپل جیمین که هر شب تو خواب لختش رو میدید چنگی زد و با این کار جیمین پاهاش رو به دور کمر ولیعهد حلقه کرد و با کج کردن سرش بوسه رو عمیق تر کرد
جیمین به پشت موهای اربابش چنگی زد و خودش رو بیشتر به سرورش نزدیک کرد
بعد از پنج دقیقه کع هیچ کدومشون نمیخواستن تموم بشه با کم اوردن نفس از هم جدا شدن
جیمین که تازه به خودش اومده بود به اربابش نگاه کرد
ازش جدا شد و تا کمر دولا شد
*م....من..واقعا متاسم قربان

با دست راستش بلندش کرد و انگشت اشارش رو زیر چونه ی جیمین گذاشت و گفت
-نباش!
*ا...اما..
-پارک جیمین!از این به بعد بهت دستور میدم که هیچ کس از هیچ گروه ماورایی ای (منظورش اجنه ها و گرگینه ها و ومپایر ها و .....هستن)
حق نداره که به لب هات دست بزنه یا بدتر جسارت کنه و ببوستشون....هر کی اینکار رو بکنع اعدام میشه
*ح...حتی....
-حتی اگه میتت باشه جوجه
و دوباره به لب های جیمین هجوم برد




تو قصر همهمه ای به پا بود که دلیلش هم واضح بود
فردا پیشگوی بزرگ میومد تا جفت ولیعهد رو بیابه
همه ی خدمه ها در حال رفت و امد بودن به جز جیمین
خب شاید سوال باشه کع چرا جینین تو جنب و جوش نیست
جوابتون اینجاست





فلش بک:
بعد از بوسه ی دوم که طولانی تر از قبلی بود ازش جدا شد و بوسه ی کوتاهی روی بینی کوچیک جوجه اش گذاشت
لبخندی زد و گفت:نظرت چیه حموم رو حاضر کنی
با سر تایید کرد و به سمت حمام قصر راه افتاد
وارد حموم که شد اول از همه گل های رز رو داخل اب ریخت که باعث شد بوی خوب رز توی کل حموم بپیچه
چشم هاشو بست و نفس عمیقی کشید
با احساس چیزی روی گردنش چشماش رو باز کرد و برگشت
سری پایین اورد و با لکنت شروع به حرف زدن کرد
*ق....قربان...م...من...هنوز...ح..حموم...رو چیز نکردم...یعنی حاضر نکردم
پسر باا این حرکت جیمین لبخندی زد که دندون های نیشش که تا یه دقیقه پیش داشتن گردن جیمین رو نوازش میکردن معلوم شد
-نیاز نیست...خودت اینجا باش تا...
سرش رو سمت گردن جیمین برد و نفس عمیقی کشید
-از فورمون های فوق العاده ات لذت ببرم
جیمین خجالت کشید و لپ هاش گل انداخت
*ا...اما
تا اومد حرف بزنه پسر کل لباس هاش رو در اورد
با این حرکت اول جیمین جا خورد اما بعدش به جهت مخالف برگشت تا از دیدن بدن اربابش خود داری کنه...
میدونید چرا؟
خب شاید شما ندونید ولی من میدونم
جیمین هم خواب هایی که ولیعهد میبینه رو میدید...
بله...
چی فکر کردید؟
قدرت ذهن های متصل رو دست کم نگیرید
ولیعهد پقی زد زیر خنده با دیدن این عکس العمل با مزه ی جیمین
خودش رو پرت کرد داخل وان و به جیمین گفت تا برگرده

-خب...قبلا بهم گفته بودی که ازم سوال داری...خب...بپرس

*امممم...بببخشییییدددد ولی چرا بهتون میگن......(جهت سکرت موندن کاپل)در صورتی که اسمتون......هست؟
خنده ای کرد و به گوشه ی وان اشاره کرد و گفت که اونجا بشینه

𝓑𝓵𝓾𝓮𝓫𝓮𝓻𝓻𝔂 𝓬𝓱𝓲𝓬𝓴𝓮𝓷Where stories live. Discover now