¹²

349 51 0
                                    

اروم بدن از حال رفته اش رو روی تخت گذاشت
بوسه ی ارومی روی لب های نیمه بازش گذاشت
حدود ده دقیقه بعد بوی بلوبری و خامه کل اتاق رو پر کرده بود
جیمین هم ریز ریز ناله میکرد .سعی کرد جلوی خودش رو بگیره ولی جلوی ناله های ریز و اروم جیمین کم آورد و به سمتش رفت
روی تخت نشست و مثل بچه ها بغلش کرد
سرش رو وارد گودی گردنش کرد و شروع به مکیدن گردن جیمین کرد...همون جور که روی گردنش گل های ارغوانی می‌کاشت با حس دست کسی بین موهاش لبخندی زد و به کارش ادامه داد.رونش رو نوازش میکرد و از طرف دیگه با موهاش بازی میکرد.
ناگهان ناله ی بلندی کرد  که یونگی از تعجب سرش رو بالا اورد و با چشم های آبی امگاش رو به رو شد
یونگی:بیب؟خوبی؟
جیمین:آ....آلفا....من...من...درد دارم...لطفاً
یونگی بوسه ای روی دماغ کوچولوی جیمین گذاشت و گفت:دلبر کوچولوی من خودت گفتی کاری نکن پس عشقم منم کاری نمی....
حرفش با بوسیده شدن لبش توسط جیمین تا تموم موند
شروع به بوسیدن لب های جیمین کرد طوری که جیمین ناتوان بود برای پاسخ دادن به بوسه هاش
بدن ظریف جیمین رو اروم روی تخت گذاشت و روش خیمه زد
همون جور که لب هایش رو می‌بوسید بدن جیمین رو لمس میکرد
جیمین با گفتن چیزی دیوار نامرئی ای ایجاد کرد تا هر کس از اونجا رد میشه فکر کنن که اتاق خالیه(چجوریشو بعداً میفهمید)
وقتی به خودشون اومدن ، جفتشون لخت بودن و بدن هاشون در هم تنیده میشد
یونگی روی تخت نشست و بدن امکانش رو روی پاش گذاشت و شروع به بازی کردن با نیپل هاش کرد
اول کمی مکید و بعد با زبونش با نیپل هاش بازی کرد
با هر کاری که انجام میداد صدای ناله های جیمین اتاق رو پر میکرد
جیمین پاهاش رو از هم باز کرد و با ناله گفت:آلفاااا.....زود باشششش
یونگی نچی کرد و سرش رو داخل گودی گردنش برد و اطراف مارکس رو پر از شکوفه های بنفش کرد
ببدن جیمین رو کمی بالا کشید و انگشت اشاره اش رو واردش کرد
وقتی جیمین خودش رو پایین کشید ناله ای کرد
یونگی به سختی انگشت دومش هم واردش کرد و به صورت قیچی وار سعی در باز کردن سوراخ تنگ جیمین کرد
بعد از یک دقیقه جیمین رو روی تخت پرت کرد و بین پاهاش خوابید
دندون هاش برای سوراخ کردن ران های جیمین میخاریدن ولی نمی‌خواست توی اولین رابطشون وحشی بازی در بیاره....
اروم دیک تحریک شده اش رو وکم کم وارد بدن جیمین کرد و با لذت به قیافه ی جمع شده ی جیمین نگاه کرد
چیم:ی....یونیییی....عاحححح...د...درد...داره
بوسه ای روی زانوش گذاشت و اروم گفت:خوب میشه ... قول میدم جوجه
بعد شروع به حرکت دادن خودش کرد
با هر بار کمر زدنش عاح و ناله های جیمین بیشتر میشد و کاری میکرد تا یونگی بخواد محکم تر توش بکوبه و همین هم شد
با سرعتی که فقط از یه خوناشام انتظار می‌ره شروع به کمر زدن کرد و بعد از چند دقیقه احساس کرد سر دیکش داره بزرگ میشه
تا وقتی که جیمین جیغ فرا بنفشی کشید
و شت....
یونگی جیمین رو نات کرده بود
ده دقیقه کامل داشت به خودش و جد و آبادش فحش میداد و جیمین هم با فحش هاش یونگی رو مورد عنایت قرار میداد
جیمین از درد بیهوش شد و بعد پنج دقیقه کام یونگی داخلش ریخت و یونگی دیک خودش رو از بدن امکانش بیرون کشید

یونگی:لعنت به من، لعنت به تو ، لعنت به هر چیز لعنتی توی این دنیاست

𝓑𝓵𝓾𝓮𝓫𝓮𝓻𝓻𝔂 𝓬𝓱𝓲𝓬𝓴𝓮𝓷Onde histórias criam vida. Descubra agora