568 88 2
                                    

روز یافتن جفت یونگی:
-هی سوک
&بلههههه
-بلو بری من کووو؟؟؟
&بلوبری؟تو مگه بلوبری میخوری؟اصن مگه غذا میخوری؟نکنه گرگینه ای...هوممم!!!
یونگی سری به خاطر خنگی برادرش تکون داد
-مین هوسوک!پارک جیمین...منظورم جیمینه ...جوجو طلاییم کجاست؟
&اووووو...ولی چرا روش میم مالکیت میزاری؟
-چون مال منه
&اوه اوه جمع کن خودتپ چصوووو میل مینه
یونگی برسه که دم دستش بود به سمت هوسوک پرت کرد
-خفه شوووو....کجاست خببب
&فرستادمش دنبال لباسات
-اوففففف...هیونگگگ
&الان شدم هیونگگگگگ؟؟؟باز چه گندی زخیته خودش رو با سر خپشی روی تخت انداخت
-عاشق شدم
هوسوک که انگار برق بهش وصل کردن از سرجاش پرید و با تعجب به یونگی نگاه کرد
&ینی چی؟تو نمیتونی عاشق بشی...میفهمی؟تو باید خودتپ عاشق جفتت که امروز انتخاب میشه بکنی نه اینکه عاشق یکی دیگه بشی که هم قلب تو بشکنه هم اینکه زندگیت با جفتت به گا بره میفهمییییییییییی؟؟؟؟؟
جیمین بدون در زدن وارد شد
*چی شده؟چه خبره
و با دیدن هوسوک تعظیمی کرد
*اوه قربان منو ببخشید
هوسوک خنده ای کرد
&اشکال نداره ... در ضمن تپ باید نسبت به یونگی به من نزدیک تر باشی چرا احساس میکنم برات قریبه ترم؟
این دفعه یونگی مثل هوسوک از روی تخت جهید و شروع کرد به طور جین واری رپ کردن
-چرا؟چرا باید با تو صمیمی بلشه...هااااا..چرا؟نکنه چیزی بینتونه؟راستشو بگید ببینم... جیمین!
جیمین با صدا شدنش دست و پاش رو گم کرد
*ن..نه...چ..چیزه...خب...چ..چیزه
&با اون بچه چیکار داری؟نه خیر هیچی بینمون نیست و از این جهت گفتم که من از تو مهربون ترم و در ضمن تو اربابشی ولی من نیستم پس میتونه با من دوست تر باشه
یونگی سمت جیمین رفت و سرش رو روی شونه ی جیمین گذاشت و به دلیل اینکه جیمین از یونگی کپتاه تر بود مجبور شد کمرش رو خم کنه
سرش رو کمی کج کرد و روی گرذن جیمین لب زد
-نه چیم چیمم دروغ میگه من از اون مهربون ترم...اصلا نمیخواد باهاش گرم بگیری
و از پشت محکم بغلش کرد
جیمین جا خورد و عین میخ استاد
بوسه ی نرمی روی گردن جیمین گذاشت و بعد به هوسوک نگاهی کرد
-جیمینو با جیغت ترسوندی
جیمین که تازه به خودش اومده بود گفت:راستی چرا جیغ کشیدید؟
هوسوک انگشت اشارشو به سمت یونگی گرفت
&این اقا رو میبینی؟میگه عیشیق شیدیم
*به منم گفت ... ولی نگفت عاشق کی
-عاشق کسی که دیروز سه بار بوسیدمش
جیمین بوسه های دیروزشون رو شمرد و فاک ....
سه تا بودن؟
دو تا تو اتاق
یکی تو حموم
و بعدش جیمین داشت از ذوق تو اتاق خودش جیغ میکشید
عین جغد برگشت و به یونگی نگاه کرد
یونگی سری تکون داد
جیمین جیغی کشید و رفت و پشت هوسوک قایم شد
-بیا بیرون
*نوموخواااامممم
-پارک جیمین کاری نکن که یه چیز دیگه صدات کنم
*فوقش میخوای چیم چیم موچی جیم جوجو جوجع طلایی بلوبری و....صدام کنی
-مین جیمین!......همین الان بیا بیرون
هوسوک که دید اوضاع خیلی خیته از اتاق زد بیرون و جیمین و یونگی رو تنها گذاشت

𝓑𝓵𝓾𝓮𝓫𝓮𝓻𝓻𝔂 𝓬𝓱𝓲𝓬𝓴𝓮𝓷Where stories live. Discover now