♪TRUST ME♪

513 100 8
                                    

_ پارک فاکینگ چانیول!

صدای فریاد بکهیون از طبقه بالا توی کل خونه پیچید.

-- این دیگه چی بود؟!

تائو و کای ترسیده از صدای بلند، به طبقه بالا نگاه کردن.
// چانیول هیونگ بالاست؟

-- نمیدونم... شاید هیونی دوباره یاد یول هیونگ افتاده و عصبانی شده.

***

چانیول وحشت زده از فریاد بلند بکهیون از خواب پرید و تا چشماشو باز کرد، پسرکش و کیونگسو رو جلوی تخت دید.
با ناله سعی کرد از روی تخت بلند بشه ولی حس عجیبی بهش دست داد.

دست سمت راستش یکی رو بغل کرده بود اما کی؟ دوست پسرش که روبه روش بود...

اشک توی چشمای بکهیون جمع شد.

_ چطور تونستی؟

+ چی؟

دیگه از این گیج تر نمیتونست بشه.

# هوم...این صداها چیه؟

یهویی صدای نازک عجیبی از کنارش اومد و اون شخصی که بغلش کرده بود، تکون خورد.
سرشو چرخوند...
یه دختر با موهای بلند توی بغلش خوابیده بود!

با چشمای گرد شده و ترسیده از جا پرید.

+ تو دیگه کی هستی؟

# اوپا...

دختر غریبه بالاخره نشست و سعی کرد با ملافه روی تخت، بدن لختشو بپوشونه.

+ رز؟!

دختر عموی عوضیش دقیقا روی تختش، اونم لخت توی بغلش چه غلطی میکرد؟
گیج شده از وضعیتی که توش بود، سرشو پایین آورد و فاک! چرا خودشم لخت بود؟
با ترس به سمت بکهیون که اشک تمام صورتشو خیس کرده بود، برگشت.

+ بیبی اونطور که فکر میکنی نیست...

_ ازت متنفرم! ازت متنفرم پارک چانیول!

با هق هق روشو برگردوند و با تمام توانش دوید.

= هیونــــــــــی! چانیول بدو بگیرش!

کیونگسو با استرس، رو به چانیول خشک شده گفت و کمکش کرد سریع خودشو جمع کنه و دنبال عشقش بره اما رز بلافاصله دست رئیس مافیا رو گرفت و مانع از رفتنش شد.

# اوپا نرو!

+ ولم کن!

# نه پیشم بمون.

= توی هرزه...

کیونگسو دیگه نتونست تحمل کنه و با مشتای گره کرده، سمت تخت رفت. موهای رزو گرفت، با تمام قدرتش کشید و اجازه داد صدای جیغش بلندش توی اتاق بپیچه.

= ولش کن بره!

# آشغال عوضی موهامو ول کن!

چانیول اهمیتی به اون دونفر نداد و تند تند لباساشو پوشید، نمیدونست چرا لخته و اصلا روحشم خبر نداشت دختر عموش توی خونش چیکار میکنه.

Trap "persian ver" [Complete]Where stories live. Discover now