با صدای شکستن لیوان، چشماش گرد شد. داشت ظرفا رو میشست و بعد از آب کشیدن لیوان میخواست توی قفسه ش بذاره که از دستش لیز خورد و شکست.
شیومین سریع خودشو رسوند تا خورده شیشه ها رو جمع کنه اما قلب کیونگسو آروم و قرار نداشت و ضربانش روی هزار بود.
نمیدونست چرا ولی یهویی حس بدی تمام وجودشو پر کرده بود. نفساش سنگین شد. یه چیزی داشت اشتباه پیش میرفت...
-- حالت خوبه؟
کای بخاطر صدایی که شنیده بود، وارد آشپزخونه شد و با نگرانی کنارش ایستاد.
-- چیشده؟ چه مشکلی پیش اومده؟
با نفس عمیقی به سمت سینک چرخید و شیر آب رو بست. دستکشاشو درآورد و بدون توجه به بقیه، از اشپزخونه بیرون رفت.
-- سو!
همینطور که کای دنبالش میکرد، از پله ها بالا رفت و بدون در زدن وارد اتاق مطالعه شد. بلافاصله چانیول سرشو از روی میز بالا آورد و بهش نگاه کرد.
+ چیزی شده؟
= همین الان به هیونی زنگ بزن!
ابروهای مرد بلندتر بالا پرید.
+ اون ازم زمان خواسته و من نمیتونم بهش زنگ بزنم.
جلوی میز رفت و دستاشو روش گذاشت.
= من باهاش صحبت کردم و بهم گفت خیلی دلش برات تنگ شده. اون منتظرته چانیول!
کای هم بالاخره وارد اتاق شد.
-- چیشده؟
اما چانیول انگار اصلا روی زمین نبود.
+ دلش برام تنگ شده؟
= آره... میخواد برگرده خونه اما هنوز وقتی صحنه مزخرف تو و رز روی تختتون به یادش میاد، عذاب میکشه.
+ من بهش توضیح دادم هیچی بینمون اتفاق نیوفتاده.
= اونم میخواد حرفاتو باور کنه. بهم گفت تمام وسایل اتاقتونو عوض کنم تا دیگه اون صحنه ها یادش نیاد اما الان مسئله این نیست... خواهش میکنم همین الان بهش زنگ بزن!
اصلا حس خوبی نداشت و مطمئن بود یه بلایی سر هیونی اومده.
چانیول سریع تلفنشو از روی میز برداشت و شماره فرشته ش رو گرفت. کیونگسو خیره به رئیسش، لباشو گاز میگرفت و توی دلش آرزو میکرد اون پسر بدون هیچ مشکلی تلفنشو برداره.
+ جواب نمیده...
= دوباره بگیر!
+ شاید هنوز نیاز به زمان داره. نمیخوام آزارش بدم، هنوز میتونم دوریشو تحمل کنم. حتی اگه 10 سال زمان بخواد، من صبر میکنم.
= نه، تو نمیفهمی! فکر میکنم یه چیزی اشتباهه.
+ سو...
هنوز چانیول جمله ش رو کامل نکرده بود که با صدای پیامی که به گوشیش فرستاده شد، کلمات توی دهنش خشک شدن. از بکهیون بود...
"بهم زنگ نزن"
YOU ARE READING
Trap "persian ver" [Complete]
Fanfictionبیون بکهیون... کیه که نشناستش؟! پولداره، بامزه س، خوشتیپه، خوشگله و هرکسی توی دانشگاه دوست داره اونو یکبار توی تختش داشته باشه. اما بکهیون دوست پسر خودشو داره! «سهون» متاسفانه بهترین دوستش، لوهان هم سهون رو دوست داره و میخواد بکهیون رو مجبور کنه تا...