سلام...
عسل هستم.
بالاخره اولین فیک بلند من و اولین فیکی که شروع به نوشتنش کردم، تموم شد. هنوز یادمه چطور به سمانه عزیز گفتم قراره باهاش همکاری بکنم و به عنوان اولین فیک های چنل، بنر ترپ زده شد.3 ماه کامل 32 پارت از این فیک رو نوشتم و بدون توجه به زمان بندی هفتگیش، یه مدت اپ روزانه، یه مدت اپ سه بار در هفته، یه مدت دوبار در هفته و این اواخر، هر زمان که ترجمه پارت تموم میشد، داخل چنل قرار میگرفت.
این که بگم باهاش زندگی کردم و این حرفا خیلی چرته، چون این فیک زندگی منو داغون کرد. شوخی میکنم😅...
ولی نباید اینو فراموش کنیم، زمانی که من درحال ترجمه بودم، کیبوردم سوخت، عینکم شکست و کولرمون به عرش الهی سعود کرد و من سر هر پارت دست به دامن پروردگار میشدم تا حداقل زنده از این فیک بیرون بیام.
این فیک واقعا جالب بود. با اینحال نمیفهمم چرا توی کل فیک کایسو خشکی جنسی داشتن، دقیقا وسط عروسی چانبک باید بپاچن بیرون؟
حضور کیونگسو محشر بود و اگه نبود، این فیک یه چیزی کم داشت.مثل همیشه که آخر فیکام مینویسم چی ازش یاد گرفتم، باید بگم که...
1. اول از همه نباید به هرکسی اعتماد کرد، حتی صمیمی ترین دوستت! خیلی ها هستن که میخوان پایین بِکِشنت اما آخر این ذات توئه که میتونه سرنوشتتو رقم بزنه.
2. فکر نکنیم همه ادما بَدن، بعضیا مجبور شدن بد باشن. این انتخاب خودشون نبوده. پس قبل از قضاوت، یکم با کفشاشون راه بریم.
3. به هرکس و ناکسی اعتماد نکنید. همونطور که گفتم همه ادما بد نیستن، الانم میگم هر ادمی که بنظر خوب میاد، خوب نیست.
4. زود قضاوت نکنیم... زود قضاوت نکنیم... زود قضاوت نکنیم.
5. اینو بدونیم هر بلایی که سرمون بیاد، قرار نیست تا اخرش همونطور پیش بره. پس صبر کنیم.
خب...
تله هم به پایان رسید.
پر از ارزوی خوبم برای شماها.Thanatos
@fancy_fiction
1399/5/30
YOU ARE READING
Trap "persian ver" [Complete]
Fanfictionبیون بکهیون... کیه که نشناستش؟! پولداره، بامزه س، خوشتیپه، خوشگله و هرکسی توی دانشگاه دوست داره اونو یکبار توی تختش داشته باشه. اما بکهیون دوست پسر خودشو داره! «سهون» متاسفانه بهترین دوستش، لوهان هم سهون رو دوست داره و میخواد بکهیون رو مجبور کنه تا...