chapter10

23 6 50
                                    

"چند سالت بود؟"
هری به دست های لویی خیره شد و جواب داد:"۱۲"
لویی گفت:"متاسفم"
هری به خاطر فهمیدن حرف لویی لبخند بزرگی زد و گفت:"نباش، دیگه عادت کردم"
لویی لبخند کوچیکی زد و به اشاره گفت:"تاحالا فکر کردی که جراحی کنی؟"
هری گیج پرسید:"برای چی؟"
"برای شنواییت.."

هری ابرو هاش رو بالا انداخت و گفت:"فکر کردم اما..نمیخوام راجع بهش حرف بزنم"
لویی سرش رو تکون داد و به اشاره گفت:"حتما"
هری با رینگ های متعدد توی دستش بازی میکرد و لویی به میز سفید خیره شده بود.
سرش رو بالا برد و دست هری و رو گرفت تا بهش نگاه کنه. بعد گفت:"ساعت دو شده"
چشمای هری گرد شد و به ساعتش نگاه کرد. گفت:"چه زود گذشت.."

لویی لبخند زد و خواست دست هاش رو برداره که پسر‌ نذاشت و انگشت هاشون رو توی هم قفل کرد.
بعد با صدای آرومی‌گفت:"ممنونم لو"
لویی بخاطر جوری که هری صداش زد لبخند زد و گفت:"چرا؟"
هری سرش رو پایین انداخت و به دست هاشون خیره شد. با شست پشت دست لویی رو نوازش کرد و گفت:"تو میتونستی مثل بقیه رفتار کنی، ولی نکردی. و این خیلی ارزشمنده"

لویی لبخند بزرگی زد و گونه هاش داغ شد. بعد درحالی که دست هاش بین دست های هری گیر افتاده بود به سختی حرکتشون داد و گفت:"من فقط گذاشتم جوری که قلبم میگه، باهات باشم."
هری لبخند زد و به لویی خیره شد:"پس قلبت خیلی مهربونه"
لویی با مهربونی پلک زد و بعد دست هاش رو عقب برد. هری انگشت هاش رو مشت کرد و از جاش بلند شد.
لویی صندلی رو عقب داد و دستش رو توی جیبش برد تا مطمئن بشه که موبایل هست و بعد با هری به سمت پارکینگ راه افتادن.

وقتی به ماشین هری رسیدن هری با تردید پرسید:"برسونمت؟"
لویی سرش رو تکون داد و گفت:"نه، باید یکاری انجام بدم"
هری سوییچش رو دراورد و بعد به سمت لو چرخید. لویی لب هاش رو خیس کرد و به هری خیره شد.
بعد چند قدم جلوتر رفت و دست هاش رو دور بدن هری پیچید و سرش رو توی قفسه سینش فرو برد. هری لبخند زد و دست هاش رو روی کمر لویی گذاشت و پشت پسر رو نوازش کرد. وقتی لویی کمی ازش فاصله گرفت، هری به چشماش خیره شد و بعد دید که لویی لب رو گاز میگیره و با زبونش لمسشون میکنه.

"میشه..عا..میتونم ببوسمت؟"
چشم هایی لویی گرد شد و لب پایینش رو توی دهنش کشید. نگاهش رو پایین انداخت و سرش رو به نشونه تایید تکون داد.
هری دستش رو زیر چونه ی لویی گذاشت و سرش رو بالا اورد. لبخند مطمئنی زد و بعد لب هاش رو روی لب های لویی گذاشت. اروم لب های خیس لویی رو بوسید. یه دستش رو پشت گردن پسر و دست دیگش رو روی گونش گذاشت و با فشار وارد کردن به چونش، لب پایین پسر رو که هنوز داشت گازش میگرفت رو ازاد کرد.

لب هاش رو حرکت داد و لویی نامطمئن جواب بوسش رو داد. پلک هاش روی هم افتاد و دست هاش رو بین بدن خودش و هری، جمع کرد و به هری تکیه اشون داد.
هری قبل ازینکه کنترلش رو از دست بده و بوسه رو عمیق تر کنه، سرش رو جدا کرد و با دستی که روی صورت لو گذاشته بود لب پایینش رو لمس کرد.
"لبت رو گاز نگیر، پوستش نازکه، راحت زخم میشه"
لویی سرش رو تکون داد و از هری فاصله گرفت.
وقتی هری توی ماشین نشست، براش دست تکون داد و هری هم همینکار رو تکرار‌کرد، بعد به سمت ساختمون موسسه دوید تا دفترچه ای که توی کمدش جا گذاشته بود رو برداره.
"تاملینسون!"

𝐶𝑎𝑛 𝑌𝑜𝑢 𝐻𝑒𝑎𝑟 𝑀𝑒?Where stories live. Discover now