هوف کشید و به قیافه زن سرتق توی تماس نگاه کرد.
"خانم محترم! من دارم به شما میگم اون مسئول جدیدتون که "خیلی خوب"با ادما کنار میاد، باهام مثل یه مریض روانی رفتار کرد! میخواین بیام ماچشم بکنم؟"
زن با اشاره گفت:"ولی میتونین یه شانس دیگه به بقیه مسئولا بدین!"
هری نگاهی به مدت زمانی که با اون زن رومخ توی تماس بود انداخت و با دیدن یک ساعت و چهل دقیقه، دهنش باز موند."خانم جفرسون، من فقط فردا میام تا ببینیم کسی رو دارین که مثل ادم رفتار کنه یا نه. بعد از اون کافیه یک بار دیگه شماره موسسه فاکیتونو روی موبایلم ببینم!"
زن نفسش رو بیرون داد و به اشاره گف:"شما بیاین، بقیش با ما!"
و اینجوری بعد از یک ساعت و چهل دقیقه تونست که از دست اون کَنه خلاص شه.
لپ تاپش رو بست و پیش مادرش به طبقه پایین رفت.
آنه که از صدای داد و بیداد پسرش ترسیده بود بلافاصله بعد از دیدن هری مشتش رو روی دستش کوبید و چند بار به حالت های مختلف حرکت داد که یعنی:"چرا داد و بیداد میکردی؟"هری سرش رو تکون داد و گفت:"موسسه کمکرسانی بودن خیر سرش..."
جما که تازه از اتاقش بیرون اومده بود دستش رو پشت برادرش گذاست و کمی ماساژ داد. بعد هری رو چرخوند و با دست گفت:"چرا وا نمیدن؟"
هری پوفی کرد و گفت:"یک درصدم نمیدونم. هی میگن مسئول جدید مسئول جدید. مسئول جدیدشون میتونه بره و خودشو بفاک بده. مردک پیر..."
جما خندید و به اشاره گفت:"داداش کوچولو ما میتونیم فحشاتو بشنویم!"
"بشنوین خو"
آنه با یک لیوان آب اومد و جما و هری رو روی مبل نش ند و لیوان رو به هری داد و بعد با اشاره گفت:"مسئولا رو ولش کن، خب تو با اون پسره ویل حرف بزن"هری لیوان رو روی میز گذاشت و گفت:"ویلیام البته. ولی اون خدمتکاره!"
آنه جلوی هری نشت و دستش رو تکون داد:"خب باشه! مگه اینا نمیگن هدفشون راحتی شماهاست؟"
"ولی مامان بخش دی سخت ترین بخش توی کل موسسه اس..افرادی که نه میشنون و نه میبینن اونجان و خب...قطعا ولیلام سرش شلوغ تر ازین حرفاس که بخواد با من حرف بزنه! اصن گیرم بتونه، درباره چی حرف بزنه؟"
جما با دست گفت:"برادر من تو تا دو روز بعد از اون موقعی که ویلیامو رسوندی خونش نیشت باز بود"
"خب، ربطش؟"
"ربطش اینه که ویلیام بیاد بهت فحش بده هم تو بدت نمیاد!"هری مردد به خواهرش نگاه کرد و سکوت خونه ی دو طبقه ی خانواده ی استایلز رو بغل کرد. برای هری تا قبل از اون هم همه جا ساکت بود اما انگار بعد از حرفی که جما نشون داده بود، سکوت سنگین بود و هری حتی میتونست ذراتش رو توی هوا ببینه که به زبان اشاره میگن:"این جا هییچ صدایی نمیاد"
هری سرش رو تکون داد و گفت:"فک نکنم.."
جما حرصی جیغ زد و بعد خیلی محکم انگشت هاش رو حرکت داد:"توی ابله مگه اصن فکرم میکنی؟"
هری اخم کرد و گفت:"خب حالا وحشی. میگی چیکار کنم؟"
■■■
صدای تق تق بوت هاش روی زمین رو نمی شنید اما خانمی که پشت میز پذیرش نشسته بود، متوجه شد که رایزنی های رییسش بالاخره جواب داده و اون پسر خوشتیپ دوباره به موسسه رفته.
"هی، استایلزم. خانم جفرسون کجاست؟"
دختر چندبار پشت سر هم پلک زد و بعد با دست به اتاقی در وسط راهرو اشاره کرد.
هری با دستش لایک نشون داد و بعد به سمت اتاق جفرسون رفت. در اتاق رو باز کرد و جفرسون رو دید که خیلی محکم، چیزی رو توی کامپیوترش تایپ میکنه.
"اونجوری ادامه بدی میشکنه"جفرسون جیغی زد سرش رو محکم به بالا پرتاب کرد که باعث شد عینک مطالعه ی روی موهاش روی زمین بیوفته و شیشه اش بشکنه. بعد دستش رو روی قلبش گذاشت و زیر لب گفت:"فاک". که البته هری این رو فهمیدم چون تلفظ فاک، به صورت واضحی همون فاکه!مگر اینکه اون زن میخواسته بگه اردک(duck)که در اون شرایط، خیلی به کار نمی اومد.
زن لبخند زورکی ای زد و بعد با دست به صندلی اشاره کرد. هری روی صندلی نشست و قبل ازینکه زن فرصت نفس کشیدن داشته باشه، شروع به حرف زدن کرد."خانم جفرسون. اول از همه بگم که امکان نداره من با اون اقا، دوباره صحبت بکنم. حتی فکرش رو هم نکنین چون مطمئنم که اولین گزینتون، اینه که بهش یه شانس دیگه بگم."
جفرسون دهنش رو بست و سرش رو تکون داد و بعد دستش رو به علامت"ادامه بده"حرکت داد.
"متشکرم. حالا من یه سوال از شما دارم، کارکنان بخشd در روز چقدر کار میکنن؟"
جفرسون با انگشت گفت:"۵ ساعت."
"از کِی تا کِی؟".
جفرسون اخم کرد و بعد دوباره با اشاره گفت:"۸ تا ۱"
هری سرش رو تکون داد و کمی فکرکرد و بعد دوباره گفت:"چقدر زمان استراحت دارن؟"
جفرسون با اخم دست هاش رو تکون داد و گفت:"اقای استایلز من فکر نمیکنم این به شما ارتباط..."
که هری وسط حرفش پرید"اگر من رو توی این موسسه میخواین، باید به این سوال جواب بدین"جفرسون میخواست دوباره اعتراض کنه که تصویر تمام اون مبالغ پرداختی که از کارت توی جیب مَرد روبروییش به حساب موسسه ریخته میشد، جلوی چشم هاش اومد و دهنش رو بست.بعد با دست هاش گفت:"هر یک ساعت و ربع، یک ربع استراحت دارن."
"اوه.."
هری کمی فکر کرد و بعد انگار که چیزی به ذهنش زده باشه، گفت:"من میخوام مسئولی که باهاش حرف میزنم، یکی از کارکنان بخشdباشه."
جفرسون خنده ای شوکه از دهنش بیرون پرید و بعد با اشاره گفت:"مطمئنی؟"
هری با اطمینان سرش رو تکون داد.
"خب...بین کارکنای اون بخش...پین کمترین کار رو داره، صحبت کردن با سه نفر از ادمای اونجا کار لیام پینه پس، میتونه مسئول تو باشه"
هری سرش رو تکون داد و گفت:"نه من میخوام مسئولم ویلیام تاملینسون باشه"جفرسون کمی فکر کرد و بعد شوکه با اشاره گفت:"لویی رو میگی؟ اون پرکار ترین شخص تویکل بخشه!"
"اگر این لویی ای که تو میگی، فامیلیش تاملینسون و چشم های ابی داشته باشه، اهمیتی به پرکار بودنش نمیدم. به اندازه یک ساعت بیشتر اینجا بمونه، حقوق اون تایم رو من پرداخت میکنم"
جفرسون سرش رو تکون داد و بعد برگه ی استخدام رسمی لویی رو بیرون اورد و نقطه ای رو امضا کرد. بعد کاغذ رو به هری داد تا اون هم دقیقا روبروش رو امضا کنه و اینجوری، تقریبا لویی رو برای خودش استخدام کرد.بعد هم با لبخند از جاش بلند شد و گفت:"اولین جلسه ام باهاش، میشه فردا. درسته؟"
جفرسون سری تکون داد و با لبخند تایید کرد. بعد که هری بیرون رفت نفسش رو ازاد کرد و با خودش فکر کرد:"چشمای لویی مگه سبز نبود؟"به به بزرگواران!
شرمنده دیر شد، امروز سرم شلوغ بود.
صدای منو از وقتی میشنوین که باید فردا ساعت پنج صب پاشم و الان یکه:)))
این چپتر چطور بود؟کن یو هیر می رو دوس دارین؟
ووت و کامنت یادتون نره قشنگا. رفیقاتونم تگ کنین محض رضای انکل تومو😭
مراقب خودتونم باشین:)
All the love.
Zoya🤍
