تقریبا از شروع روز کاریش یک هفته ی هم نگذشته بود که به مسخره بودن شغلش پی برده بود
هر چی باشه منشی بودن خیلی کلافه کنندس . اونم برا شرکتی که همه چیش برنامه ریزی شدهس و نیازی به این دنگو فنگ ها ندارهاینکه بشینه تا یکی بخواد زنگ بزنه و برای دیدن جئون وقت بگیره واقعا حوصلشو سر میبرد
تقریبا بیشتر اوقاتو میتونست همونجا با دستاش به میز تکیه بده و بگیره بخوابهپوف کلافه ای کشید و سرشو از رو میز برداشت
تقریبا دیر وقت بود
گاهی اوقات برای حقوق بیشتر ، اضافه کاری میموند
دوست داشت زودتر برگرده خونه و رو تخت گرمو نرمش دراز بکشه و تو ایسنتا بچرخه و هر چی میبینه رو لایک کنه
اما اون وقتی ، میتونست بره خونه که اخرین ملاقات جئون هم تموم شه
با صدای تلفن از افکارش دست کشیدو تلفن رو برداشت
قطعا کسی جز جئون نبود چون دیگه کل مملکت میدونن که شرکت جی.کی ، ۱۲ به بعد تعطیله
این فردی که برای ملاقات جئون اومده بود یک زن بود
زنه به نسبت جوون و خوش قیافه و خوش هیکل
تو این هفته ای که استخدام شده بود یه بار دیگه عم این زنو دیده بود
وقتی صدای جئون تو گوشش پیچید جوابشو دادجئون : دوتا فنجون قهوه ...
بعد هم صدای بوق های متدد گوششو پر کرد
اون مرد از خود راضی و مغرور حتی بهش اجازه نداد که هه را یک کلمه دهن باز کنه و بگه باشه
از جاش بلند شدو رفت سمت آبدار خونه ی کوچیک طبقه ی هفتم ساختمانلبخند کلافه ای به مرد شب کار اونجا زدو شب بخیر گفت
هه را : آجوشی ، جئون دوتا فنجون قهوه میخواستن
آجوشی : شب توعم بخیر دخترم ... قهوه داغ مثل همیشه آمادس اگر صبر کنی میارم
هه را سری تکون داد و تکیه به چهار چوب در ،
آجوشی رو بر انداز کرد که جاروعو رو زمین ول کرده بودو به سوراغ قهوه ساز رفته بود
خیلی سریع دوتا فنجون رو پر کرد از قهوه ی داغ
اونا رو داخل سینی ای قرار داد
در کنارش دوتا شکلات بر اساس علاقه ی جئون گذاشت
سینیو به دست دختر دادو برای خداحافظی براش لبخند زد
هه را راه دفتر جئون رو در پیش گرفت و تا اونجا آروم قدم برداشت که نکنه قهوه بریزه یا چیدمانش تکون بخوره
تقه ای به در انداختو با شنیدن صدای جئون وارد شدجئون : بیا تو
هه را بدون نگاه اصافه ای با سینی سمت جئون رفت و سینی رو به سمتش گرفت
هه را : بفرمایید
جئون فنجون خودشو برداشت
هه را برای دادن فنجون قهوه ی اون زن ، سینی رو به سمتش متمایل کردزن : ممنون
با لبخند فیک دختر مجبور شد خنده ی ریزی بکنه
وقتی زن قهوه شو برداشت با سینی از اتاق خارج شدو درو بست
میتونست صدای جئون و اون زن رو بشنوه که دارن در مورد بحث به نظر جالبی صحبت میکنن
YOU ARE READING
seal of ownership | jungkook ✔️
Fanfiction" پایان یافته" اون فقط یه دختر ساده بود که برای استخدام توی شرکتی به نام J.k ، درخواست داده بود غافل از اینکه اتفاقات دارکی درونش به وجود میادو افراد سردو ترسناکی داره که باعث میشه هر کسی مو به تنش سیخ شه همش تقصیر خودش بود که با پای خودش رفت تو ت...