دلش پیش کس دیگه ای بود
هه را خواب مونده بود و نتونست رفتن جونگکوک رو شاهد باشه
جونگکوک هم نمیخواست تو اون لحظه دختر رو بیدار کنه
پس فقط با افراد حاظر در خونه خداحافظی کوتاهی کرد و به همراه شوگا ساعت یک ربع به شیش صبح از خونه زدن بیرونالانم چند ساعتی از سوار شدنشون تو هواپیما میگذشتو هه را هم بیدار شده بود
با جای خالیه مرد رو به رو شده بود بعد پیدا نکردنش فهمید رفته .
از اینکه جونگکوک خداحافظی نکرده بود باهاش ، دل خور شده بود
الانم نزدیک به ناهار بودو جیون راه اتاق جونگکوک رو در پیش گرفته بود تا بره هه را رو برای ناهار صدا کنه
در زد و وارد اتاق شد
هه را رو دید که رو تخت نشسته بود و کلافه به درو برش نگاه میکردهه را : رفته مگه نه ؟
جیون : آقا میگین ؟
هه را : اره ، اون بیدارم نکرد !
جیون : ایشون گفتن نمیخواستن بدخوابتون کنن . به جاش گوشیتونو دادن بهم تا بهتون تحویل بدم ! گفتن هر وقت دوست داشتید باهاش تماس بگیرید .
هه را : واقعا ؟ گوشیم کو ؟
جیون : خانوم ! الان ناهار آمادس بهتره بعد از ناهار گوشیتونو بگیرین
هه را : نه میخوامش همین الان بده .
جیون دیگه اصرار نکرد و از اتاق بیرون رفت
جیون : چشم لطفا باهام بیاید
هه را هم پشت سرش از اتاق رفت بیرون
......در اتاقو که بست خیلی یواش بدون سرو صدا برقو روشن کردو رفت لای پتو
تصمیم داشت با جئون تماس بگیره .
اما از صبح باخودش کلنجار میرفت که شاید دستش بند باشه یا شایدم جوابتو نده
اما الان که شب بود احتمال اینکه بیکار باشه از نظرش زیاد بود
حالا به شماره ی جئون و اسمش نگاه کرد
"از خود راضی"
هنوز این لقبو به خوبی یادش میاد
خندید و برای لحظه ای دیدارش برای اولین با جونگکوک رو به یاد آورد
اون خیلی از نظرش ترسناک بود
بازم خندید و اسم مخاطب رو به "شیشه ی عمر" تغییر داد به این دلیل همچین لقبیو روش گذاشت چون اون دوست داشت همیشه معشوقشو با این اسم صدا کنه
نفس عمیق کشید و گوشیو گذاشت رو قلبشو بغل کرد
عین دخترای دیوونه ای که حاظرن برا کراششون جون بدن
بعد گوشیو از خودش فاصله دادو شروع کرد به پیام دادن .هه را :
میتونم بهت زنگ بزنم ؟
فقطو فقطو همین جمله رو ارسال کرد و چند دیقه ی طولانی منتظر موند
قبل از اینکه لجش بگیره و به این فکر کنه که جونگکوک از عمد جوابشو نمیده ، به پیامش پاسخ داده شدشیشه ی عمر :
زنگ بزن
دختر لبشو گزید و بدون وقفه شماره ی جونگکوک رو برداشت
چند ثانیه گذشت و صدای خسته ی جونگکوک رو از پشت تلفن شنید
YOU ARE READING
seal of ownership | jungkook ✔️
Fanfiction" پایان یافته" اون فقط یه دختر ساده بود که برای استخدام توی شرکتی به نام J.k ، درخواست داده بود غافل از اینکه اتفاقات دارکی درونش به وجود میادو افراد سردو ترسناکی داره که باعث میشه هر کسی مو به تنش سیخ شه همش تقصیر خودش بود که با پای خودش رفت تو ت...