هه را تقی به در اتاق جئون انداختو رفت داخل
بهش نگاه کرد که در حال نوشتن یه سری چیز میز تو برگه های رو میزش بود
پوست لبشو به دندون گرفتو با لبخند به سمتش رفتجئون : چرا انقدر دیر کردی ؟
هه را : راستش سرویس بهداشتی بودم
جئون : بیا اینجا ببینم
هه را قدم هاشو سمت مرد برداشت و رفت پیشش
هه را : کاری داری داری مستر جئون ؟
جئون دست هه را رو گرفتو اونو نشوند رو پاش
جئون : اوهوم ..
موهای تقریبا نرم و موج دار دختر رو داد پشت گوشش به چشم های تیره رنگ دختر نگاه کرد
جئون : دلم تنگ شده بود برای بوی این موها ...
هه را چینی به دماغش دادو ریز خندید
هه را : این مو ها هر دفعه یه بو میده به خاطر اینکه تا الان کلی شامپو عوض کردم
هر دو ریز خندیدن
پسر با عشق به چشم های هه را نگاه کرد و بار دیگه موهاشو لمس کردهه را : دلم برات تنگ شده بود
جئون : منم همین طور ! اما الان اینجام ...
هه را لبخندی زدو کوتاه ولی پر از حس آرامش و دلتنگی جئون رو بوسید
بعد هم شروع کرد به بوسیدن اجزای صورت مرد ...
تا جایی که تونست اونو بوسید .
بینیش ، ابروهاش ، پیشونیش ، چشم هاش ، لبش و گونش ...جئون : به کل سردردمو فراموش کرد
هه را : حتما میخوای بگی دلیلش منم
جئون : خب هستی دیگه ...
هه را : مسخره
دوباره ریز خندیدو سرشو رو شونه ی مرد گذاشت
لباسشو با تمام وجود بو کشید یه مرد ۳۱ چجوری میتونست به جای بوی ادکلن تند بوی شامپو بچه بده
هه را عاشق این بود . هرچی بوش میکرد خسته نمیشد ...جئون کمر دختر نوازش کردو دم گوشش با صدای آرامش بخشی نجوا کرد
جئون : دوست دارم ... دوست دارم ... دوست دارم ...
با صدای رعدو برق یهو از خواب پرید و به پایین تخت افتاد
دروغ بود اگر میگفت نترسیده بود
این صدای یهویی باعث شد یه لحظه فک کنه تو خونه بمب انداختن
هوف کلافه ای کشید دوباره رو تخت دراز کشید
این چه خواب مسخره ای بود که دیده بود ؟
اصا چرا با هه را ؟ این خواب هر چی بود برای جئون خیلی چندش آورد بودچشم هاشو بست و سعی کرد بخوابه اما چهره ی خندون دختر دوباره جلوی چشم هاش اومد
برای فرار کردن از قیافه ی نحس دختر چشم هاشو باز کرد
اما حالا این صدای نازکو دلنشین هه را بود که داشت تو گوشش میپیچید
کلافه رو تخت نشستو موهای بلند شدهشو به بالا هدایت کرد
اما فایده ای نداشت ، چون انقدر لخت بودن که باعث میشد دوباره بریزه پایین ...
گوشیشو برداشت به ساعت نگاه کرد
ساعت ۳ و نیم نصفه شبو نشون میداد
دوباره سرشو گذاشت رو بالش و محکم تر از قبل چشم هاشو بست تا دیگه قیافه ی بیریخت دختر رو نبینه و تا حدودی موفق بود ....
YOU ARE READING
seal of ownership | jungkook ✔️
Fanfiction" پایان یافته" اون فقط یه دختر ساده بود که برای استخدام توی شرکتی به نام J.k ، درخواست داده بود غافل از اینکه اتفاقات دارکی درونش به وجود میادو افراد سردو ترسناکی داره که باعث میشه هر کسی مو به تنش سیخ شه همش تقصیر خودش بود که با پای خودش رفت تو ت...