اقرار به نیازت

2K 123 21
                                    

* سه روز بعد *
همش درگیر افکارای تکراریش بود و نمیزاشت رو کاراش تمرکز کنه
هوف کلافه ای کشید عینکشو از رو چشش برداشت
برگه هارو رو میزش ولو کرد
چه راه حلی باید پیدا میکرد که دیگه به اون دختر فکر نکنه ؟
اینکه عین دیوونه ها همش یاد اون دختر و اتفاقایی که بینشون افتاده بود ، میوفتاد دلش میخواست خودشو خفه کنه ...
چند لحظه ای مکث کرد و بعد با خودش گفت

جئون : با خودت رو راست باش جئون جونگکوک ! یکم فکر کن و احمق نباش ...

چشم هاشو با انگشتش ماساژ داد و به قلبش که در برابر مغزش وایستاده بودو در حال کل کل بود تشری زد

جونگکوک : انقدر احمق نباش ، حالا که تونستی لیم دوهوانو از بین مانع هات کمش کنی بهتره خودتو درگیر مانع های بیخود نکنی ...

عین بچه های پنج ساله با قلبش در حال حرف زدن بود
اون باید همرو آگاه میکرد که هیچیزی به اندازه ی شغلش براش اهمیت نداره

جونگکوک : نکنه میخوای بگی جونگکوک به همین سادگیا عاشق شده ؟

جونگکوک : پوففف من حتی نتونستم سوآ رو فراموش کنم

قلبش : نخیر . برعکس تو احمق نباش ! وقتشه به خودت بیای ! تو به هر چی میخواستی رسیدی ، حس نمیکنی یه چیزی کنار خودت کم داری ؟

جونگکوک : خفه شو ، انقدر چرتوپرت نگو همون چیزی که تو داری ازش حرف میزنی چندین سال پیش باعث نابودیم شد

قبلش : و همچنین یه سود خیلی بزرگ‌ هم برات داشت

قلبش : اگر بخوای میتونی خودتو گول بزنی ولی منو نمیتونی ، من خوب میدونم توت داره چه اتفاقایی میوفته

جونگکوک : میگی چه غلطی کنم ؟؟؟

قلبش : کافیه فقط هواشو داشته باشی ... اصا باید همین کارو کنی چون شماها الان تو یه رابطه ی فیک هستین و مجبورین تظاهر کنین ...

مغزش : تو که نمیخوای موقعیت شغلیتو از دست بدی میخوای ؟ بعدشم اگر دارین تظاهر میکنین فقطو فقط به خاطر شغلته . اگر بهم اعتماد کردیو تا الان پشیمون نشدی ! بهتره از الان به بعدم بهم اعتماد کنی .

جونگکوک : اهههه

سرشو بین دستاش گرفت .
فریاد بلندش باعث که حالا هردوشون خفه شن .
انگار یهو کلا غیبشون زد
هوف کلافه ای کشید ، صندلیشو عقب کشیدو آرنج هاشو رو زانوش گذاشت
سرشو بین دست هاش گرفت و به پاهاش که تو کفش بودن نگاه کرد
باید چی کار میکرد ؟ دلش میخواست دخترو اخراج کنه و دیگه تا اخر عمرش نبینتش ، ولی این هم قطعا فکر چرتی بود هممون میدونیم چرا .
چون برای همه عجیب و مشکوک میشد که جئون جونگکوک یه رابطه ایو اعلام کرده که نهایت یه هفته طول کشید
سرشو گرفت بالا و تلفنو برداشت
دو دل بود که به هه را زنگ بزنه یا نه ...
اون دختر دقیقا یکم اونورتر از جونگکوک رو میزش نشسته بودو در حال انجام دادن وظیفش بود
ساعت ۱۰ و پنج دیقه رو نشون میداد
جوری که انگار داشت استرسشو کنار میزد نفس کشید و تلفنو برداشت
دکمه های ۴ و ۸ رو فشار داد و منتظر موند
بعد از چند ثانیه ی کوتاه صدای نازک هه را به گوشش رسید اما کاملا رسمی

seal of ownership |  jungkook ✔️Where stories live. Discover now