"🔞💦lovemast "

1.4K 125 19
                                    

۳۱ دسامبر.. آخرین روز سال.. تایمی که نود درصد مردم با عجله به این ور و اون ور میرن تا زود تر کارهاشون رو انجام بدن و به مهمونی خانوادگی شبانشون برسن و باهم شمارش معکوس رو برای ورود به سال جدید انجام بدن!
البته کمی این طرف تر افرادی پیدا میشن که ترجیه میدن جای مهمانی خانوادگی فرزندان جوونشون رو به مهمونی با شکوهی و خصوصی بفرستن برای قوی کردن پیوند های بین خاندانشون!
مهمونی که از اون با نام lovemast یاد میشد و توی کاخ بزرگی خارج از شهر سئول برگزار میشد
دختر ها و پسر هایی که هیچکدومشون حتی نوک زبونی مزه فقر و بی پولی رو نچشیدن!
همشون در اوجه رفاه بزرگ شدن و حالا زمانی بود که باید لطف خانواده هاشون رو جبران میکردن
با گرفتن دست یکی از افراد اون مهمونی و بردن دلشون!
اما این مهمونی یک قانون داشت!
قانونی که اون رو خاص میکرد..
هیچکس حق نداشت با لباس های گرون قیمت و شیک و مجلسی پا توی اون کاخ بذاره و فقط شانسشون بود که میتونست توی اون مکان اونهارو از دختر کبریت فروش به پادشاه و ملکه تبدیل کنه
با تماس های مکرری که با گوشیش گرفته میشد و اسم سوجین روی صفحه اسکرین خودنمایی میکرد آخرین بار لب هاش رو به هم مالید تا برق لبش کاملا پخش شه و به سمت طبقه پایین و جایی که همه اعضای خانوادش دور هم جمع شده بودن رفت
جیمین: مثل هر سال علاقه شدید خودمو برای بودن باهاتون تو همچین شب خاصی ابراز میکنم ولی مجبورم به اون مهمونی برم تا شاید بتونم امسال هدیه در شان خانوادم رو بهشون بدم.. اینطور نیست بابا؟
آقای پارک با لبخند مفتخریم به تنها پسرش نگاه کرد و با باز و بسته کردن پلک های چروکش حرف هاش رو تایید کرد
جیمین بعد از تعظیم کوتاهی پیرهن ساده سفید تو تنش رو مرتب کرد و سوار لامبورگینیه صورتیش شد و به سمت مکان مهمونی روند
پیاده شدن از اون ماشین نرم و گرم مصادف شد با شنیدن جیغ های گوش خراشه سوجین و حرف های پشت سر همش
سوجین: جیمینااا قرار بود بیای دنبالم بیبی.. یادت نیست؟.. من بهت چند بار زنگ زدم ولی جوابمو ندادی
جیمین: سوجین.. باید بهت یاداوری کنم که ما قبل از شروع رابطمون یه قرار اوضاع کردیم و قرار گذاشتیم که این رفتار های به درد نخوریمون تا آخرین روز سال فقط ادامه داشته باشه؟
با ارامش کاغذ قرارداد رو از تو جیبش دراورد و جلوی چشمای آرایش کرده دختر که حتی ذره ای شبیه که چشمای واقعیش نبودن پاره کرد..
جیمین: رسما دیگه رابطه ای باهم نداریم سوجینا.. امیدوارم تو این مهمونی فرد در خورت رو پیدا کنی!
و بعد بدون توجه به صورت قرمز شده دختر به سمت در کاخ بزرگی که جلوش قرار داشت رفت
جلوی در ورودی اصلی وایساده بود تا کسی قصد باز کردنش رو پیدا کنه!
مرد جوان دیگری هم کنارش قرار داشت با تفاوت هایی که کاملا بارز بود
قدی بلند تر از خودش.. عضله هایی در نقطه نقطه از بدنش که حتی تا به امروز نمیدونست همچین جاهایی هم امکان عضله در اوردن داره!
موهای مشکی و کمی بلندش و پیرسینگ های لب و ابروش!
دست از خوردن مرد ناشناس با چشماش کشید و با باز شدن در طبق روال این سه سال جعبه ای قرمز جلوش قرار گرفت و با استرس دستش رو واردش کرد و کاغذی رو برداشت و به سرعت بازش کرد و به کلمه الف خیره شد.. خب همچینم بد نبود! بدون وقت طلف کردن لباس الف رورو ز دست خدمتکار گرفت و به یکی از اتاق های خالی رفت..
با در اوردن لباس از توی جعبه خنده عصبی ای کرد دستشو لای موهاش کشید
اون خدمتکار تو تشخیص جنسیتش اشتباه کرده بود نه؟
هرچند امکان نداشت..اون مهمانی جزعی ترین چیز هاش با برنامه بود
فقط میتونست خوشحال باشه که اونجا هیچکس حق فیلمبرداری یا عکس گرفتن نداشت.. وگرنه باید سالش رو با جمع کردن عکساش از تو مجله ها با سر تیتر پسر وزیر کشور کره در مهمانی سال نو جمع میکرد
فکر کردن رو کنار گذاشت و اروم جوری که به میکاپ صورتش آسیبی وارد نشه لباس گشاد و در عین حال تنگ رو تنش کرد و اون کلاه مسخرش رو رو سرش گذاشت...
در اتاق رو بست و به سمت میز نوشیدنی هایی که گوشه سالن قرار داشت رفت و اولین گیلاس شراب اون شبش رو مزه کرد و به بقیه ادم هایی که اونجا حضور دارن نگاه کرد
دخترایی که هرکاری میکردن تا نظر بقیه پسر هارو جلب کنن و برعکس! ... چه بسا حتی چشمای پاکش دختری رو که در حال ساک زدن دیک فردی بود دیده بود و گوش های پاک ترش ناله های پسر رو که میگفت اگر کاری کنی تو سی ثانیه بیام میتونی منو به خونوادت معرفی کنی شنیده بود! ...
با صورت پر از انزجار پشتش رو به اون صحنه کرد و باز هم شروع به مزه کردن نوشیدنیش کرد
چند لحظه ای گذشته بود که چشمای آشنایی رو در سی سانتیش دید که در حال پر کردن لیوانش بود
جیمین: خیلی عذر میخوام آقا.. ولی شما باید از جلوی در و بعد از برداشتن کاغذ لباستون رو از خدمتکار ها بگیرین !
جونگکوک: خب.. من این کار رو کردم!!
جیمین: اینکه لباسی که بهتون دادن رو نپوشین خلاف قوانینه مهمونیه..
جونگکوک: باز هم میگم من این کار رو کردم و اون لباس رو پوشیدم!
جیمین: چطور اون لباس رو پوشیدین وقتی لخت جلوی من وایسادین!
جونگکوک: خوشبختانه یا بدبختانه بهم کارت گوزن افتاد..و هر دومون میدونیم که گوزن ها لباس نمیپوشن درسته؟
جیمین: اوه.. فکر کنم همین که بهت شلوار دادن هم جای شکرش باقیه!
و بعد شد جفتشون خنده ریزی کنن..
جونگکوک: خب افتخار هم صحبتی با چه کسی رو دارم؟
جیمین: جیمین هستم.. پارک جیمین
جونگکوک: خوشبختم جمن شی.. منم جئون جونگکوکم.. فکر کنم بشناسید!
جیمین: اوه پسر مدیر کمپانی سامسونگ؟ مگه میشه نشناسم!
جونگکوک: البته اون کمپانی الان دیگه برای منه.. پدرم چند ماهه پیش کناره گیری کرد
جیمین: اوه درسته... خب دختری رو در نظر گرفتین؟
جونگکوک: عام... خب میدونی...
جیمین: اوکی فهمیدم جونگکوک شی.. به دخترا گرایشی نداری!
جونگکوک: .. چ.. چی از کجا فهمیدی؟!..
جیمین:.. معمولا بقیه در جواب این سوال یا میگن نه اونا به درد من نمیخورن و یا میگن اره چشمم فلانی رو گرفته.. اون عده ایم که مِن مِن میکنن دسته این که اصا به این دخترا گرایش ندارن!
جونگکوک: منطقیه.. خب شما چطور؟
جیمین: هیچ دختری نتونسته نظرمو جلب کنه
جونگکوک: فقط دختر؟...با این لباسی که پوشیدی فکر نکنم منتظر یه دختر مونده باشی تا بهت پیشنهاد بده!
جیمین: خوب میدونی که مجبور بودم اینو بپوشم!
جونگکوک: درسته.. ولی واقعا توش جذاب شدی.. لباست خیلی بهت میاد جیمین شی!
جیمین: اوه... پس خوشتون اومده..
جونگکوک: اونقدری که وادارم میکنه به پسر رو به روم درخواست بدم
چند قدم فاصله بینشون رو طی کرد و با گذاشتن دستاش دو طرف بدنش روی میز روش خم شد و تو چشمای طوسیش خیره شد
جونگکوک: قبول میکنی امسال رو با من شروع کنی جیمینی؟
جیمین: به این زودی شدم جیمینی؟
جونگکوک: آدمی نیستم که زیاد وقت طلف کنم و فقط دو ساعت از تایم مهمونی مونده
لبخند زیبایی زد و لیوان شرابش رو روی میز کنار لیوان مرد گذاشت و دستاشو دور گردنش حلقه کرد
جیمین: پس.. قبول میکنم جونگکوکا!..برای قراردا..
جونگکوک: قرار داد نیازی نیست! .. من از خودت خوشم اومده و برای یه رابطه واقعی بهت درخواست دادم.. نه برای دلیلی که هممون اینجاییم..
جیمین: خیلیم جنتلمنانه!!
جونگکوک: بزار نشونت بدم چه کارای دیگه ای از این جنتلمن بر میاد!
از زیر زانو هاش گرفت و بلندش کرد و روی میز نشوندش و با باز کردن پاهاش خودشو بیشنشون قرار داد
جیمین پاهاش رو دورش حلقه کرد و توی چشماش زل زد
جیمین: خب؟
جونگکوک: بیا اول با اینا شروع کنیم
همونطور که دستشو روی لباش میکشید گفت و بعد محکم لبای خودش رو روشون کوبید
اروم بودن در مقابل اون پاستیل های رو به روش به شدت سخت بود و این دلیلی شد که با تمام توان اون هارو بمکه و به رنگشون رو به کبودی تغییر بده..
جیمین با پاهاش فشاری به کمر جونگکوک وارد کرد و پایین تنه هاشون رو بهم چسبوند...
جونگکوک لب هاشو جدا کرد و با چشمای خمار شده به چشمای وحشیه پسر نگاه کرد
جونگکوک: مثل اینکه توهم از وقت طلف کردن خوشت نمیاد!
جیمین: فقط منو ببر تو یه اتاق خالی.. نمیخوام اینجا کاری کنم و مثل اون دختره منزجر کننده به نظر برسم..
لبخندی زد و از روی میز پایین آوردش و با گرفتن دستش به سمت یکی از اتاق های طبقه بالا برد
جونگکوک روی تخت نشست و دستاش رو تکیه داد و به جیمین که چطور همون لباس کوتاه و باز رو از تنش در میاورد خیره شد
جیمین به سختی آخرید بند لباسشم باز کرد و بدون خجالت باکسر قرمز رنگشم در اورد و پایین تخت بین پاهای مرد بزرگتر نشست
جیمین: بزار نشونت بدم چطور میتونم بدون اینکه از دیدگاه بقیه چندش اور باشم برات ساک بزنم جئون!
جونگکوک لبخندی زد و شلوار و باکسرش رو تا زانو هاش پایین کشید و منتظر بهش خیره موند...
جیمین از دیدن سایز مناسب مرد لبخند ریزی زد و با دستای تاینیش مشغوله مالوندن دوست جدیدش شدسرش رو جلو برد و قبل از هر کاری نوک زبونش رو روی شیاف دیک حساس شدش کشید و ناله های مردونش رو در اورد
سر دیکش رو وارد دهنش کرد و بعد از مکیدنش اروم مابقی دیکش رو به داخل دهنش هل داد..
سرش رو اروم بالا پایین میکرد و سعی میکرد هر بار مقدار بیشتری از اون بیگ سایز رو وارد دهنش کنه..
جونگکوک با حس پوست دیک حساس شدش با اون حفره داغ و لزج ناله هاش اوج گرفته بود و چند قطره عرقی روی پوست برنزش نشسته بود..
جیمین دست هاش رو از دیک مرد خدا کرد و همونطور که سرش رو بالا پایین میکرد شروع به لمس کردن عضله های شکمش کرد..
جونگکوک کلافه از تحریک شدگیه زیادش سر جیمین رو از خودش جدا کرد و اروم بلندش کرد و روی تخت گذاشتش و بعد از دراوردن کامل شلوار و باکسرش روش خیمه زد..
جونگکوک: وقتی با اون چشمای پر از نیازت بهم نگاه میکنی نمیتونم برای حس کردن سوراخت صبر کنم بیبی
جیمین ناله ای کرد و با بلند کردن کمرش تلاش کرد تا کوچکترین لمسی از پسر بزرگتر دریافت کنه
جونگکوک شروع به گذاشتن بوسه های خیس روی گردن جیمین کرد و کم کم بوسه هاش رو تا زیر نافش ادامه داد
زبونش رو وارد نافش کرد و گاز ریزی از اون حفره کوچولو روی شکم نرمش گرفت
جیمین: جونگکوکاااا... دیگه نمیتونم تحمل کنممم
جونگکوک لبخند خبیثی زد و سرش رو بین پاهاش برد و بعد گذاشتن بوسه ریزی سر دیکش پاهاش رو کامل از هم باز کرد و لیسی به سوراخ صورتی و تنگش زد
جیمین ناله بلندی از لیسیده شدن خصوصی ترین ناحیه بدنش کرد و مدام از جونگکوک خواهش میکرد تا زودتر دست به کار شه
جونگکوک بعد از ریختن مقداری از بزاق دهنش روی سوراخش دوتا از انگشت های بلند و استخونیش رو واردش کرد و شروع به حرکت دادنش کرد
جونگکوک: فاک جیمین... چطور میتونی انقدر تنگ باشی!
جیمین: .. جونگکوکااااا... عاه... شت.. بیشتر میخوام. لطفااااا
با دستش مقداری از بزاقش رو روی دیکش پخش کرد و با زل زدن تو چشماش سرش رو واردش کرد...
جیمین جیغ ارومی کشید و با فرو کردن ناخون هاش تو بازوهای عضلانیه مرد روش سعی کرد کمی از دردش رو کم کنه
جونگکوک شروع به بوسیدن لب های قلوه ایش کرد و همزمان کمرش رو عقب جلو کرد و اروم شروع به کوبیدن تو سوراخ متورم شدش کرد
با حس نزدیک بودنش لب هاش رو جدا کرد و تو یه حرکت جیمین رو چرخوند چ باعث در اومده ناله هر دوشون شد
چهار دست و پا روی تخت قرارش داد و از پشت با تمام توانش شروع به ضربه زدن کرد...
همونطور که ضربه های پی در پیش رو ادامه میداد روی پسر کوچیکتر خم شد و لاله گوشش رو لیسید
جونگکوک: دوسش داری بیبی الف من؟ ... دوست داری وقتی اینجوری دیکم هوش از سرت میپرونه؟
جیمین فقط ناله میکرد وسعی میکرد خودش رو تو همون حالت نگه داره..
جونگکوک بعد از چند ضربه بی وقفه دیگه توی جیمین خالی شد و دستش رو به عضو پسر کوچیکتر رسوند و با چند بار پمپ کردنش اونم توی دستش اومد...
جیمین: هپی نیو یر جونگکوکا
جونگکوک: هپی نیو یر بیبی
جیمین: شاید بعد از یه راند دیگه گذاشتم با خونوادم آشنا شی آقا گوزنه!
جونگکوک: حدود ده دقیقس از مهمونی گذشته الف کوچولوی من.. بقیش رو تو خونه من ادامه میدیم هوم؟
جیمین: فاک یو جئون من نمیتونم تکون بخورم!!!

Happy new year guys ❤🍓

سلااامممم... چطورینننننن... وای دلم براتون شده بود یه ذرهههههع... چه خبرا؟؟
از وقتی اوضاع نت داغون شد من دیگه آپ نداشتم و بابتش شرمندم..

گایز اگر دوست دارین سناریو ها و داستان های بیشتری ازم بخونین تازگیا به یه خونواده جدید پیوستم و توی چنل تلگرام فعالیت میکنم... دوست داشتین اونجا جوین شین تا وقت بیشتری رو باهم بگذرونیم!
https://t.me/kookmintokyo اینم لینک
توی کامنت ها هم لینک رو براتون میزارم ❤💜

راستی اگر برادرز اور مافیا رو هم میخونین.. اونجا هم در حال آپه میتونین اونجا هم دنبالش کنین 🍓

jimin's story(๑•ᴗ•๑)♡Donde viven las historias. Descúbrelo ahora