❌حتما آخر پارت رو بخونین مهمه ❌
تهیونگ: هی جیم ناراحت نباش دیگ
کوک: هوف فقط یه هفتس موچی...
جیمین:.......
تهیونگ جلو رفت و شستشو روی لبای قرمز شده جیمین گذاشت. خودشو خم کرد تا راحت تر بتونه تو چشمای اون پاپی قهر کرده نگاه کنه...
تهیونگ: نمیخوای جواب ددیارو بدی بد بوی؟؟؟
جیمین: من پسر بدی نیستم...
کوک: کسی ک جواب ددیاشو نده و به خاطر همچین چیز کوچیک و مسخره ای قهر کنه پسر بدیه...
جیمین: مسخره؟ میخواین ولم کنین..... ولم کنین برین. هق... بعد.. هق... بهش میگین... مسخرهه...
کوک بعد از بستن دکمه های پیرهن سفیدش روی تخت رفت و پشت جیمین نشست و دستاشو دور کمرش حلقه کردو و بوسه ریزی زیر گوشش گذاشت..
جونگکوک: هی فسقلی گریه نکن دیگهه.... قول میدیم بیشتر از هفت روز نشه. بعدش خودمون میایم دنبالت و میبریمت عمارت...
جیمین:نچ.. نوموخواممممممممم
تهیونگ : جیمین! همین که گفتیم... یه هفته بر میگردی خونتون و وسایلاتو جمع میکنی تا ما بیایم دنبالت... فهمیدی؟
با چشمای اشکیش و بغض کرده به تهیونگ نگاه کرد و خب اون از کجا میدونست جیمین فوبیای صدای بلند و دعوا داره؟
( عام یه توضیح... فوبیای صدای بلند و دعوا یه فوبیاست که وقتی کسی سرتون داد بکشه یا باهاتون دعوا کنه ناخوداگاه زبونتون بند میاد و نمیتونین هیچ حرفی بزنین و تهنا واکنشش گریه بی صداس ک وقتی تنها بشین تبدیل به هق هق و گریه با تمام وجود میشه.. حالا دعوا راجب هرچیزی ک باشه.و دلیلش به خاطر حس نا امنیتیه. از جایی نیاوردم چون خودمم این فوبیا رو دارم و ب شدت چیز مزخرفیه.. فک کنین تو ی دعوا ک حق با شماست نتونین از خودتون دفاع کنین(: )تهیونگ: جیمین..
جیمین:.....
کوک: هی چی شد....
و هیچ چیزی غیر سکوت اون نینی رو تخت که اشکاش سرازیر شده بود نصیبشون نشد..
جونگکوک: خیالت راحت شد ته؟ حالا بیا درستش کن
تهیونگ عصبی دستی تو موهاش کشید و جلوی پای جیمین زانو زد...
با شصتش اشکای مروارید شکلش رو از رو گونه های تو پر و نرمش پاک کرد و با عشق بوسه ای نرم ولی عمیق به لباش زد که باعث شد جیمین حس امنیت کنه و بتونه بالاخره یه کلمه حرف بزنه...جیمین: ددییییی.....
تهیونگ در برابر اون صدای بغض دار و هق هقاش دووم نیاورد و اروم براید بغلش کرد و به سمت روشویی توی اتاق برد... دستشو با اب خیس کرد و رد اشکاشو پاک کرد....
KAMU SEDANG MEMBACA
jimin's story(๑•ᴗ•๑)♡
Fiksi Penggemarوانشات بوکᰔ میخوام واردتون کنم به دنیای جیمینی.... دنیایی که پر از پشمک و مارشمالو و موچیه ولی توش شکلات تلخ و قهوه اسپرسو هم پیدا میشه دنیای که توش پر اتفاقات کیوت و صافته که اکلیلیتون میکنه ولی توش ناراحتی و اشک ریختن هم پیدا میشه... خب یه بوک...