۳.برای‌ تو

248 55 33
                                    

آهنگ پارت (فایل آهنگ در چنل):
Not For Me _ Sarah Proctor

تمام حواسم به اون بود و حتی نفهمیدم چطور مصاحبه تموم شد. برعکس اون که حتی توی چشمهام نگاه نمیکرد و به محض تموم شدن کارش رفت. با صدای جیمین نگاهم رو از دیوار روبروم گرفتم و به سمتش برگشتم.
‌‌_بچه ها منتظرتن، بیا بریم.‌‌‌‌‌‌
نفس عمیقی کشیدم و از جا بلند شدم، توی مسیر گوشیم رو از جیبم بیرون کشیدم و پیامی بهش دادم.
" باید با هم حرف بزنیم."

همین که وارد رختکن شدیم صدای فریاد هم تیمی هام بلند شد و به سمتم دویدن. با دلتنگی تک تکشون رو بغل گرفتم و حالا میفهمیدم چقدر دوری از اینجا سخت بوده.
با اینکه دوست نداشتم برگردم اما حس میکردم بودنم اینجا قرار نیست بی دلیل باشه. امیدوار بودم بتونم چیزایی که پشت سر گذاشتم رو حل کنم و قلبم رو آروم کنم. ما بین شلوغی نگاهم به موهیون افتاد و لبخندی روی لبم نشست.
_هیونگ
_موهیون، چطوری پسر؟
اون رو هم مثل بقیه بغل گرفتم و صدای لرزونش رو زیر گوشم شنیدم:
_دلم برات تنگ شده بود هیونگ.

کمی عقب رفتم و نگاهم رو به چهره اش دوختم، کمی تغییر کرده بود و احساس میکردم غمگین تر از قبله. هنوز هم نگاه روزای آخرش رو یادم بود، وقتی که ازم میخواست به تیم برگردم. نگاهش پر از حرف هایی بود که من رو میترسوند و دلم نمیخواست بفهممش.
_منم همین طور. اوضاع روبراهه؟ تو بازی های اخیر ترکوندی.
با خجالت سرش رو پایین گرفت و جیمین با مهربونی موهاش رو به هم ریخت:
_دیگه الان این جوجه واسه خودش ستاره ای شده.

ناگهان غم دلم رو پر کرد، اگه ته جون هم اینجا بود حالا یه بازیکن فوق العاده شده بود. ستاره بودن توی خونش بود و جوری توی زمین نگاه ها رو به خودش خیره میکرد که انگار فقط اون توی بازی حضور داره.

چند ساعتی که بین بچه های تیم ملی بودم خاطراتم برام زنده شد و تک تک روزایی که باهاشون گذرونده بودم رو به یاد آوردم. بعضی از بچه ها توی باشگاه قبلیمون بودن و نگاه هممون فقط یه چیز رو فریاد میزد، که جای ته جون بینمون خالیه. اگه این اتفاقات نحس نمیفتاد حالا اونم عضو تیم ملی بود و میتونست کنار ما بازی کنه.

موقع برگشت به خونه نیم نگاهی به گوشیم کردم و با ندیدن جوابی از طرف تهیونگ آه کشیدم.
_جواب نداد؟
با صدای جیمین نگاهم رو بهش دوختم و اون لبخند کمرنگی زد:
_شک نداشتم بهش پیام میدی. میخوام برم پیشش، نگران نباش.
پوزخند کمرنگی زدم:
_انگار قرار نیست لجبازیش رو تموم کنه.
_تو بهتر از هرکس دیگه ای میشناسیش، تهیونگ به همین سادگی کوتاه نمیاد.
درست میگفت. باید باهاش حرف میزدم و دلیل این کاراش رو میپرسیدم، رفتارهاش به خاطر ته جون نبود و من اینو خوب میدونستم. باید منو قانع میکرد، تا کی میخواست فرار کنه؟
.
.
.

𝘗𝘢𝘳𝘵𝘯𝘦𝘳 𝘐𝘯 𝘊𝘳𝘪𝘮𝘦 [ 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘝 ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora