light in darkness
برخورد جسمی و از پشت سر به خودش حس کرد و دستایی که دورش پیچیدلبخند زد ، دلش ضعف میرفت اما همچنان مثل یه پیر مرد قرقرو رفتار کرد
+ یا جونگ کوکا صد بار گفتم از این کار خوشم نمیاد
لبایی کنار گردنش ، یه جایی ما بین گوش و ترقوش قرار گرفت و بوسه ارومی اونجا گذاشت
_ خسته نشدی ؟
صدای ارومش تو گوشش پیچید ، اکی کاش میتونست بچرخه ، سرش و روی شونش بذاره و در حالی که گرمی اغوشش و میپذیره همه چیز و از یاد ببره اما این امکان وجود داشت ؟
+ فقط یکمی مونده
همچنان سعی داشت ادویه دست ساز خودش و پودر و میکس کنه و با وجود دیر وقت بودن تا وقتی کارش تموم نشده از رستوران خارج نشه
_ دیره ، بقیش و بذار برای فردا
یکی از دستاش حالا زیر پیراهن جیمین خزیده بود و نفس کشیدن براش سخت شده بود ، لبش و گاز گرفت و سعی کرد مثل احمقا لبخندای ذوق مرگانه نزنه
+ تمومه ، اجازه بده دستامو بشورم
چرخید و در حالی که دستاشو بالا گرفته بود گفت
جونگ کوک اما بیخیال نشد ، دستاش که تا اون لحظه دور شکم جیمین بود و دورکمرش انداخت و چشماش و به چشمای پسر مو صورتی روبه روش دوخت
_ میشه بدون اینکه دستاتو بشوری همینجا انقدر بکنمت که از فردا دیگه هوس اضافه کار موندن نکنی ؟
YOU ARE READING
loser
Short StoryI am always a loser ji kook :) ... منطق یا عشق ؟ قلب یا مغز ؟ you gonna love it 🤤...