دم در خونه ایستاده بودم به جونگ کوکی نگاه میکردم که حتی نمیتونست سرش و صاف نگاه داره یا دستش و درست روی فرمون قرار بدهداشتم به این فکر میکردم این امتحان الهی یا انتقام الهی ؟؟
چرا باید ساعت ۱۱ شب جونگ کوک بهم زنگ بزنه بگه انقدر مسته که اگر نرم پایین خودش میاد بالا
زبونم و تر کردم و خودم بیشتر از این مسخره همسایه ها نکردم
با اخم ساختگی سمت ماشین رفتم و نشستم+ چته
_ سلام عشقم
+ جونگ کوک از جونم چی میخوای
انگشت اشارش و بالا آورد
_ شما به من اجازه بده ، توضیح میدم خدمتت
از لحن مستش خندم گرفت ولی بخاطر اینکه پرو نشه سعی کردم اخممو حفظ کنم
ماشین روشن کرد و راه افتاد
معلوم نبود مقصد کجاست ، فقط میدونستم داره از شهر خارج میشه
+ جونگ کوک من وقت برای مسخره بازیات ندارم لطفا زودتر بگو چرا مثل دیوونه ها رفتار میکنی
با شنیدن صدام پیچید یه کوچه کاملا تاریک متروکه و بعد اینکه ماشین و دقیقا وسط کوچه پارک کرد چرخید سمتم
پسره احمق استرس به جونم انداخت
الان هرکی ببینه فکر میکنه داریم مواد میکشیم
_ مثل دیوونه ها ؟ داری بهم میگی مثل ؟ فکر میکنی من و دیوونه نکردی ؟ باهام بد رفتار میکنی ، ازم فاصله می گیری .. میدونی هرکسه دیگه ای جای تو بودم نمیذاشتم باهام اونجوری رفتار کنه هوم ؟
ابروهام بالا پرید ، پرو بودن حدی داشت نه ؟
+ تو لیاقت همینم نداری کوک ، همین رفتار این چند وقته در واقع لطف و مهربانی من و میرسوند
_ ولی بیا اعتراف کن ، حالت از نقش بازی کردن بهم نمی خوره ؟ آقا باشه من یه غلطی کردم ، پشیمونم ولی میدونم تو چقدر عاشقمی جیمین
داشتم از حرص میترکیدم ، این احمق چه فکری پیش خودش کرده ؟
تا حالا شده از حرص زیاد با صدای بلند بخندید ؟ منم دقیقا همون حالت بودم ، بلند می خندیدم و دستامو بهم میکوبیدم
YOU ARE READING
loser
Short StoryI am always a loser ji kook :) ... منطق یا عشق ؟ قلب یا مغز ؟ you gonna love it 🤤...