creepin

254 51 4
                                    

دستم و روی قلبم گذاشتم و زمزمه کردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

دستم و روی قلبم گذاشتم و زمزمه کردم

+ بس کن لعنتی ، تند نزن ... خفه شو

بومگیو نگران نگاهم میکرد

_ دنبالم نیاین

رو به پسرا گفتم و راه اومده رو برگشتم ، وارد اتاقی که بهم داده بودن شدم و در محکم‌ پشت سرم کوبیدم ، توی آینه خودم و نگاه کردم به نظرم احمقانه میومد

عشق ؟ دوست داشتن ؟

من همونی ام که سال‌ های سال ، دوست ها و هم مدرسه ای هامو بابت این موضوع مسخره میکردم، حالا چرخید و چرخید ، خودم شدم درست همون آدمی که میدونه همه چیز‌ بازیه اما محتاجه به بودن کسی کنارش

کسی که هیچ توضیحی بهش نداد

کسی که فکر کرد احساسات آدما بازیه و گذاشت رفت

چهره سویون توی آینه‌ نمایان میشد و من از اینکه حتی الان با تمام تغییر های کوفتیم بازم در مقابلش زشتم حرصم میگرفت ، من پسر بودم و اون دختر ...

احساس میکردم هنوزم به اندازه کافی خوب نیستم و این معده گشنه و بدن خستم و تحریک میکرد

با شنیدن صدای در و بعدم باز شدنش چرخیدم

انتظار هرکسی و داشتم جز آدمی که رو به روم ایستاده بود

عرق سردی از پشت کمرم سرازیر شد و فقط اگر یک قدم برمیداشتم قطعا از حال میرفتم

+ سلام جیمین

نگاه خیرمو برداشتم و سعی می کردم بی اهمیت باشم

_ سلام

دستی که باهاش به کنار میز میکاپ تکیه کرده بودم لرزه خفیف داشت و نگاه جونگ کوک روش بود

+ اجرات عالی بود ، راستش نمیتونستم نگاهم و‌ ازت بردارم

ابروم ناخوداگاه بالا رفت و برای اینکه صدام نلرزه بطری آب که کنار دستم بود و برداشتم و با نوشیدنش سر تکون دادم

_ ممنونم

+ خوبی ؟

جلو اومد

_ رنگت پریده

برای اینکه از جلو اومدنش جلوگیری کنم چند قدم برداشتم

+ خوبم چیزی نی...

loser Where stories live. Discover now