یه گوشه سالن نشسته بودم تا نفسم بالا بیاداکادمی دنس جدیدی که رفته بودم خیلی نزدیک به استودیو رقص هوسوک بود
یک ماه از تولدم میگذشت و فردا تولد جونگ کوک بود
دلم نمیخواست دیگه بهشون فکر کنم اما هرچقدرم دوری میکردم بازم میچرخید و برمیگشت بهم
کارآموز هام از روزی که عکسای تولدم و دیدن و فهمیدن من با هوسوک هیونگ دوستم دست برنمیدارن که دعوتش کنم به اکادمی
هیونگ خیلی معروف تر از چیزی بود که فکرش و میکردم+ جیمیناااا هاییی
خندم گرفت
_ سلام هیونگ ، نذاشتی گوشی زنگ بخورهخندید و صدای آهنگ و کم کرد
+ تا شمارتو دیدم مثل یوزپلنگ افتادم رو گوشی
بهش توضیح دادم که کاراموز های اکادمی دنس میخوان ببیننش
_ جیمین تو کاراموز داری ؟ یا تغییر فوق العادت تو قیافه و اندامت و دیده بودم اما فکر نمیکردم اینکار و با رقص کرده باشی
خندیدم
+ اونقدر ام که میگی نیست
_ راستش من الان بیکارم ، استودیو خالیه ! میتونین بیاین ؟
از جام بلند شدم
+ خوبه هیونگ ، تا نیم ساعت اونجاییم !
پسرا با شنیدن خبر خیلی خوشحال شدن ، همشون توی مسیر ازم تشکر میکردن و سراز پا نمیشناختن
ولی من زیاد راضی نبودم
درسته کرم از خودم بود که زنگ زدم ، دلم میخواست نزدیک تولدش با یکی که بهش نزدیکه ارتباط برقرار کنم تا ببینم میتونم کادوشو از دور بهش بدم یا نه
اما حالا پشیمون بودم
من طاقت نداشتم یاد خاطرات بیوفتم
همینطوریش هم هرجای شهر که پام و میذاشتم ، خونمون ، اتاقم همه جا یه نشونی از خودش به جا گذاشته بود
ولی خب ...
پسرا خیلی خوشحال بودن ، ذوق توی چهرشون برام جالب بود
+ پس جیمینی دنسر شده ، میخوای نشونمون بدی ؟
دستم و به نشونه نه تکون دادم
_ نه هیونگ بیخیال ...
+ کآم ان جیمین
_ هیونگ با آهنگ BTBT b.i عالیییی میرقصه
یکی از کاراموزا گفت و هوسوک هیونگ ابروهاش بالا رفت
+ جدا ؟ نشونمون بده
خندیدم ، اگر قرار بود کوکی و فراموشش کنم نباید به جای کونش رو ی زمین نگاه میکردم و غصه میخوردم
YOU ARE READING
loser
Short StoryI am always a loser ji kook :) ... منطق یا عشق ؟ قلب یا مغز ؟ you gonna love it 🤤...