-6-

183 71 55
                                    

ووت و کامنت یادتون نره ~𝑉

_________________

(ریوجین)

مینگیو: خب رسیدیم

مینگیو گفت که نفسی با صدا بیرون میدم و چشمام رو باز میکنم ،پرواز سالمی داشتیم، طول وقت ترس داشتم اما به لطف مینگیو استرس و اضطرابم موقع پرواز کمتر شده بود

بعد از پرواز سوار تاکسی میشیم تا ما رو به هتل پنج ستاره اونطور که مینگیو گفت برسونه.

ریوجین: سرگرد چوی تماس گرفت

مینگیو: و چی گفت؟

ریوجین: حالمون رو پرسید و گفت پسفردا جلسه توجیهی داریم.

سری تکون میده و همونطور که چمدون ها رو همراره راننده از صندوق ماشین در میورد میگه.

مینگیو: پس به طور غیر مستقیم به ما فهموند که زیاد سفرمون رو لفت ندیم

با سرم تایید میکنم و جواب میدم.

ریوجین: از همون اول هم سفرمون تفریحی نبود،به محض اتمام کارمون برمیگردیم سئول

مینگیو: ممنونم اقا

رو به راننده میگه و بعد هر دومون با چمدون هامون به سمت هتل میریم،باید اعتراف کنم واقعا ساختمون قشنگی بود.

رو به راننده میگه و بعد هر دومون با چمدون هامون به سمت هتل میریم،باید اعتراف کنم واقعا ساختمون قشنگی بود

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

به سمت کانسیرج میریم و خوشبختانه کسی غیر از ما نبود پس سریع رو به ما گفت

کانسیرج:سلام خوش اومدید

مینگیو: سلام ممنونم، دوتا اتاق رزرو کرده بودم

کانسیرج: اوهم، اسمتون رو بفرمایید

مینگیو: کیم مینگیو و شین ریوجین

بعد از اینکه کامپیوترش رو چک میکنه رو به ما لبخندی میزنه

کانسیرج : بله درسته

𝟏𝟗 - ⇢𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉حيث تعيش القصص. اكتشف الآن