دخترای خونواده چوی تو سن 19 سالگی میمیرن!
خیلی ها فکر میکنن این یه نفرینه و هیچ کس نمیدونه این وضعیت قراره تا کی ادامه داشته باشه.
_________________________________________
𝐆𝐄𝐍𝐑𝐄:رازآلود-جنایی-پلیسی
𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄:جینلیا
𝐂𝐎𝐍𝐈𝐓𝐈𝐎𝐍: پایان...
مینگیو گفت که نفسی با صدا بیرون میدم و چشمام رو باز میکنم ،پرواز سالمی داشتیم، طول وقت ترس داشتم اما به لطف مینگیو استرس و اضطرابم موقع پرواز کمتر شده بود
بعد از پرواز سوار تاکسی میشیم تا ما رو به هتل پنج ستاره اونطور که مینگیو گفت برسونه.
ریوجین: سرگرد چوی تماس گرفت
مینگیو: و چی گفت؟
ریوجین: حالمون رو پرسید و گفت پسفردا جلسه توجیهی داریم.
سری تکون میده و همونطور که چمدون ها رو همراره راننده از صندوق ماشین در میورد میگه.
مینگیو: پس به طور غیر مستقیم به ما فهموند که زیاد سفرمون رو لفت ندیم
با سرم تایید میکنم و جواب میدم.
ریوجین: از همون اول هم سفرمون تفریحی نبود،به محض اتمام کارمون برمیگردیم سئول
مینگیو: ممنونم اقا
رو به راننده میگه و بعد هر دومون با چمدون هامون به سمت هتل میریم،باید اعتراف کنم واقعا ساختمون قشنگی بود.
اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.
به سمت کانسیرج میریم و خوشبختانه کسی غیر از ما نبود پس سریع رو به ما گفت
کانسیرج:سلام خوش اومدید
مینگیو: سلام ممنونم، دوتا اتاق رزرو کرده بودم
کانسیرج: اوهم، اسمتون رو بفرمایید
مینگیو: کیم مینگیو و شین ریوجین
بعد از اینکه کامپیوترش رو چک میکنه رو به ما لبخندی میزنه