-10-

156 69 46
                                    

ووت و کامنت یادتون نره ~𝑉

_________________

دستاش دور گردنم قرار میگیره و من رو محکم به خودش میچسبونه تا لبام رو  آهسته مزه مزه کنه، درسته از کارش شوکه بودم و هیچ انتظارش رو نداشتم اما دروغ چرا اون واقعا خوب میبوسه، چشمام داشت خمار میشد که زبونش رو یهو وارد دهنم میکنه و دستاش از گردنم به طرف سینه هام حرکت میکنه و ...ودفاک!

چشمام گرد میشه و سریع اون رو از خودم جدا میکنم که هر دومون به خاطره بوسه عمیق چند ثانیه پیش به نفس نفس میوفتیم.

ریوجین: چرا یهو هورنی میشی ودف

با اخم نگاش میکنم و با دستم آبدهنش رو از روی لبام پاک میکنم که جدی میگه.

لیا: همین تازه سان از کنارمون رد شد، تو رو بوسیدم که فقط حواسش از ما پرت شه.

که اینطور، پس من رو نبوسید چون دلش این رو میخواست؟ با خستگی نفسم رو بیرون میدم و بعد رو به اون میگم.

ریوجین: خریدمون تموم شد پس بریم خونه

.......
_________________________

ته‌مین : چرا به اون دوتا زل زدی؟

سان نگاهش رو از اون دو دختر که مشغول بوسیدن هم بودن میگره و به دوست مو بلندش میده.

سان: هیچی..بذار بریم

_داداشااااااااا

با شنیدن صدای وویونگ از پشت سرشون به سمتش میچرخن و متوجه هونگجونگ که وویونگ مست رو کول کرده بود میشن.

هونگجونگ:وای خیلی خوشحالم که شما رو اینجا میبینم،کمکم کنید این چصمغز  رو برسونم خونش!

وویونگ: عهههههه هیونگ این چه طرز صحبت کردنهههه

تو همون حال که بحث میکردن گوشی سان زنگ میخوره که همون لحظه جواب میده و میگه.

سان: الو

مینگی: حالت چطوره

سان: اوه مینگی،ممنون، تو خوبی؟

مینگی: من خوبم،کجایی چیکار میکنی؟

سان: الان که همراه دوستام اومدیم مرکز خرید تو در چه حالی؟

مینگی به مردی که با زنجیر  دست و پاش رو بسته بود و دهنش رو محکم چسب زده بود تا صدای التماس کردنهاش رو نشنوه خیره میشه و بعد با لبخند میگه.

𝟏𝟗 - ⇢𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉Where stories live. Discover now