-9-

161 69 42
                                    

ووت و کامنت یادتون نره ~𝑉

_________________

( LIA )

ریوجین احمق اجازه بیرون رفتن از این خرابشده رو بهم نمیده و حوصلم‌داره در حد فاک‌سر میره!

تنها دلیلی که قبول کردم تو این پرونده کمکشون کنم این بود که، قول داد هر کاری ازش بعدا بخوام برام انجام میده و خب منم قبول کردم به خاطره همینه که اینجام،تا حالا به چیزی که قراره بعدا ازش بخوام فکر نکردم اما اینکه یهو کسی این پیشنهاد رو به شما بده قطعا شما هیجان زده میشید و سریع قبول میکنید اینطور نیست؟

به طرف یخچال میرم و کمی از دسری که دیشب آماده کرده بود رو میخورم،باید اعتراف کنم شاید پلیس احمقی باشه اما قطعا آشپز خوبیه

همینطور تو خونه میگشتم و با قاشق از دسر شکلاتی تو دستم میخوردم که یهو نگاهم به قاب  عکس های روی میز برخورد میکنه، با دقت به اونها نگاه میکنم بچگی  و نوجوونی های ریوجین بود، وقتی بچه بود خیلی با نمک بود الان هم دختره جذابیه طوری که احتمالا اگه یه طور دیگه با هم ملاقات میکردیم شاید دوست داشتم دوست دخترم باشه؟ اها راستی اون بهم قول داده بود هر کاری ازش بخوام برام انجام بده در عوض من تو حل پرونده کمکشون میکنم،شاید ازش بخوام با هم قرار بذاریم،یا حتی اینکه...

با فکر کثیف و منحرفانه ای که کردم سریع سرم رو به چپ و راست تکون میدم و صورتم از خجالت سرخ میشه.

لیا: اینقدر حشری نباش چوی جولیا،همین کم مونده بود رو یه پلیس کصخل کراش بزنی!!....ولی واقعا اندام قشنگی داره...عه دوباره چه مرگت شد جولیا!!!

چند بار به صورتم ضربه میزنم که صدای یه نفر از پشت سرم باعث میشه سریع خشکم بزنه.

_چیکار داری میکنی؟

با ترس به سمتش بر میگردم ،این احمق از کی اینجا بود؟

لیا: کی رسیدی خونه؟

ریوجین: همین الان

لیا: دقیقا از کی اینجا بودی؟؟؟!

ریوجین: از وقتی داشتی میگفتی چه مرگت شده

عه لعنتی!!! یعنی حرفای قبلیم رو شنیده بود؟!

ریوجین: یه سوال ازت دارم

اینو که میگه آروم به من نزدیک میشه طوری که پاهاش آروم به پاهای من برخورد میکنه ،ضربان قلبم بالا میره و با استرس به صورتش که حالا نزدیک صورتم بود  خیره میشم و میپرسم.

𝟏𝟗 - ⇢𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉Where stories live. Discover now