چشمهاش رو باز کرد و با نگاه متعجبی به محیط غریب اطرافش چشم دوخت.
_اینجا کجاست دیگه؟!
با کمی دقت و یاداوری اتفاقات شب قبل، اهی زیر لب کشید. تخت خالی و بهم ریخته باعث شد خودش رو به خاطر حماقتی که شب قبل با ورودش به اتاق جونگکوک انجام داده بود، سرزنش کنه._خیلی احمقی جیمین، قرار بود صبح که شد جمع کنی بری، خورشید وسط اسمونه...
زیر لب غر میزد که با شنیدن صدای در ناخودآگاه خودش رو روی تخت انداخت و رو تختی رو روی سرش کشید.
صدای قدمهایی که به تخت نزدیکتر میشد باعث شد پلکهاش رو محکم روی هم فشار بده.
_خیلی جالبه... بار اول برای نگه داشتنت روی تخت باید غل و زنجیرت میکردم و حالا چسبیدی به تختم و بیرون نمیای.
لبهای خشک شدهاش رو به دندون کشید و اخمی کرد.
_پارک جیمین تا سه میشمارم... با پای خودت بیا بیرون.
جونگکوک دست به کمر به برامدگی زیر پتو خیره شده بود و با دیدن گردی توپ مانندی که با بلند شدن صداش به خودش پیچید، لبخندی زد.
_یک!
جلو رفت و زانوش رو کنار جیمین روی تخت گذاشت.
_دو!
دستش رو جلو برد و قبل از نشوندنش روی روتختی گفت.
_سه! ... مثل اینکه زبون خوش حالیت نمیشه.پتو رو از روی سر جیمین کشید و خیره ماند به صورت چشم بستهی پسر.
جیمین بی توجه به جونگکوک، پلکهاش رو روی هم فشار میداد و با اینکار مژههاش بیشتر از پیش توی هم فرو میرفت.
جونگکوک بی حواس نگاه از چشمهای پسر گرفت و به کمی پایینتر داد.
لبهای نیمه باز جیمین با هر دم و بازدمش کمی به لرزه میافتاد و جونگکوک با دقت روی تصویر پسرک گیج شده دستش رو که هنوز حامل روتختی بود پایین انداخت._چرا چشماتو بستی؟!
یکی از پلکهاش رو کمی باز کرد و در جواب گفت.
_میدونم نباید توی تختت میاومدم.
_حالا که اومدی.
_ب... ببخشید.شکسته گفت و حالا با لحن نرمال شدهی جونگکوک که نشانی از عصبانیت درش دیده نمیشد پلکهاش رو کمی از هم دور و به صورت خم شدهی مرد روی صورت خودش نگاه کرد.
_میدونی که با ببخشید گفتن مشکل حل نمیشه.
_ازم چی میخوای؟!
دستش رو میون مشکیهای ریخته شده روی پیشانی جیمین برد._پسر باهوشم... دیگه داره دستت میاد در این مواقع باید چی بگی.
لب گزید و نگاه از چشمهای جونگکوک گرفت.
دستش رو تکیه گاه بدنش کرده، خواست از جا بلند شه که با فشار دست جونگکوک دوباره به تخت فشرده شد.دستش رو سمت دیگهی بدن جیمین گذاشت و کمی به پایین خم شد.
_یکم دیگه باید برم جایی... به نظرت توی این مدت کم چه جوری میتونی اشتباهت رو جبران کنی؟!
YOU ARE READING
Gray Madness
Mystery / Thriller⛓🩸جنون خاکستری ⛓🩸 ✵نویسنده : سرندیپیتی ✵ژانر : مافیا، هارش، اسمات، رومنس، انگست ✵کاپل : کوکمین ✵وضعیت آپ : اتمام یافته. ⛓🩸تکهای از داستان: _واقعا فکر کردی میتونی از دست من در بری؟! _چی؟ بدون داشتن ایدهای درباره اینکه چرا باید شخص غریبهای چن...