_جونگکوک اینجاست؟!
جیمین با شنیدن اسم جونگکوک چشم درشت کرده، قدمی از مرد فاصله گرفت.
_رئیس اینجاست؟!ابرویی بالا انداخت و رو به چهرهی ترسان و عجیب شدهی جیمین گفت.
_بهش میگی رئیس؟!بی توجه به شین وو دور خودش میچرخید تا جایی برای پنهان شدن پیدا کنه.
اتاق بزرگ بود ولی نبود جایی برای پنهان شدن عصبی و گیجش کرده بود._چرا دور خودت میگردی؟!
دست از تقلا برداشت و با حالت سوالی پاسخ داد.
_چون نمیخوام بفهمه اینجا کار میکنم؟!
_اخه چرا؟! چرا...شین وو رو بی جواب گذاشت و با دیدن پردهی کنار رفته تراس لبخندزنان پیش رفت و درست زمانی که جونگکوک دستگیره در رو پایین کشید خودش رو داخل تراس پرت کرد.
شین وو متعجب و شگفت زده از رفتار جیمین, با ورود جونگکوک نگاه از در بازماندهی تراس گرفت و به شخص تازه وارد داد._جونگکوکا... اینجا چیکار میکنی؟
با چشمهایی که رو به باریک شدن میرفت و قدمهایی اروم مقابل شین وو ایستاد.
_اینکه اومدم به پسرعمهام سر بزنم عجیبه؟!خندهی بلند شدهی شین وو نه تنها نگاه جونگکوک رو متعجب کرد بلکه جیمینی رو که با بالاتنهی برهنه در تراس و توی هوای سرد ایستاده بود، از جا پروند.
_جونگکوک شوخی رو بذار کنار... جریان چیه؟!دستهاش رو به گرمای جیبهاش سپرد و با قدمهایی اهستهتر از چند لحظهی پیش شروع به قدم زدن در اتاق کرد.
_جریان؟! نمیتونی حدس بزنی؟!با دیدن پیراهن سفیدی که با رنگ قهوهای از یکنواختی بیرون کشیده و روی مبل رها شده بود از حرکت ایستاد.
_حدس بزنم؟! اوم... به خاطر اینکه جلوی ورود بارهای ژاپن و گرفتم؟! یا شایدم سر اون معاملهای که با روسیه میخواستی انجام بدی و زودتر از چنگت بیرون کشیدم...
نگاه از پیراهن گرفت و با لبخندی که بی شباهت به پوزخند نبود مقابل شین وو ایستاد.
_همیشه هوشت باعث تحیرم میشه شین وو، خب تا کی میخوای به این بچه بازیات ادامه بدی؟!
_یعنی باور کنم این همه راه اومدی تا به خاطر بچه بازیام باهام گپ بزنی؟!قدمی پیش گذاشت و در حالی که به خاطر قد بلندترش نسبت به شین وو چشمهاش رو به پایین دوخته بود، زمزمه کرد.
_تو و اون بابات... باید تا اخر دنیا دنبالم بیاید و مطمئن باشید حتی اگه یه روز به مرگم مونده باشه بازم مخالف این قضیهام پس دست از دخالت کردن توی کارای من و مانع تراشیات بردار.
کمی جلو رفت و بدون گرفتن نگاه از چشمهای جونگکوک با لحن پر اطمینانی گفت.
_بالاخره یه جایی کم میاری... میتونی فعلا با سرعت بتازونی ولی دور نیست اون روزی که خودت با پای خودت میای پیشم.
YOU ARE READING
Gray Madness
Mystery / Thriller⛓🩸جنون خاکستری ⛓🩸 ✵نویسنده : سرندیپیتی ✵ژانر : مافیا، هارش، اسمات، رومنس، انگست ✵کاپل : کوکمین ✵وضعیت آپ : اتمام یافته. ⛓🩸تکهای از داستان: _واقعا فکر کردی میتونی از دست من در بری؟! _چی؟ بدون داشتن ایدهای درباره اینکه چرا باید شخص غریبهای چن...