12.پسر احمق

2.4K 319 21
                                    

انتظار چیزی رو داشتم؟کامل چشمام رو باز کردم صورتش جلوی صورتم بود چشماش نفس گیر بود چرا انقدر جذابه؟

"نه!"اخم کردم و دستام رو روی هم گذاشتم

"مطمئنی؟"جونگکوک برگشت و منو هل داد پایین اب دهنم رو قورت دادم حالا روی زمین دراز کشیده بودم

پاهاش روی رونام بود و نمی تونستم یه اینچ تکون بخورم

"از روم بلند شو"نمی تونستم به خاطر هیولایی که روم بود نفس بکشم دستم رو روی سینش گذاشتم تا بتونم کنار بزنمش نه فقط نتونستم

جونگکوک از این فرصت استفاده کرد و دستم رو گرفت منو کشید جلو نزدیک تر شدم

"پسره ی دیوونه"جونگکوک سرش رو تکون می ده و می خنده "هرگز قرار نیست یاد بگیری درسته؟"

با ترس حرف بعدیش با تلاش بیشتری می خواستم خودمو ازاد کنم که دست دیگه ام رو گرفت و بالای سرم نگه داشت

"چیو یاد بگیرم؟"جو بینمون هر لحظه سنگین تر می شد و من بیشتر احساس گرما می کردم اما هنوزم یه کم می ترسم طبیعیه؟با خودم فکر کردم

نیم ثانیه بعد جونگکوک بدنش رو کمی پایین کشید وزنش روی من بود اما وزنی حس نمی کردم به سختی روی من معلق بود

می تونستم ضربان قلبش رو حس کنم به طرز فوق العاده ای سریع بود

صورتش رو به روی گردنم بود یه 'پوف'کوچیک بیرون می ده و تمام بدنش از خوشحال می لرزه اگر اون موقع بدن من خوشحال نبود الان خوشحاله

جونگکوک نفس نفس زنان زمزمه کرد "من میخوام یاد بگیری"مکث کرد و دستام رو رها کرد و دستش به سمت پهلوهام رفت احساس می کنم شلوارم تنگ تر تنگ تر می شد

اون به ارومی منو لمس می کنه ولی من خیلی هیجان زدم به بند کمرم (همون بند شلوار)رسید و کشیدش

من کاملا یخ زدم حواس من توی اوج بود هر لمسی که می کرد هر نفسی که می کشید رو حس می کردم حتی بدون اینکه بدونم به لمساش واکنش نشون می دادم

کنار گردنم رو بوسید دیگه نم تونستم احساسم رو کنترل کنم ناله کردم جونگکوک به بوسیدن گردنم ادامه داد بوسه های کوتاه و بلند تک تکشونو حس می کردم

دست های جونگکوک روی بدنم می خزید هرگوشه و کناری

"من....میخوام.....یادبگیری"کلماتش بین بوسه هاش گم می شد

بوسه هاش کم می شه وگردنم شروع به خالی شدن می کنه سرش رو بلند می کنه و بدنش رو جا به جا می کنه

صورتش سرخ شده بد به چشمام نگاه می کنه

"چقدر تورو می خوام"

"چقدر به تو نیاز دارم"

"چقدر عاش-"

My b𝒖lly(completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora