13.من تورو دوست دارم

2.3K 302 12
                                    

من وحشت کردم چرا متوقف شد؟اونم وسط این جمله دیوونه وار به اطراف نگاه می کنم که شاید چیزی وجود داره که مجبور شده توقف کنه

هیچی جز راهروی خالی نیست با چهره ی ترسیده سمتش بر می گردم

چشماش برق می زد و نفساش تند بود اون فقط بهم خیره شده بود

"چرا وایسادی...؟"مات و مبهوت پرسیدم جونگکوک عقب رفت و همزمان دستام رو ول کرد

انگار جونگکوک کنترل ذهن منو داشت ذهن و جسمم کاملا مال اون بود

جونگکوک پوزخندی زد و خندید من اسیب دیدم اون می دونست که کنترلم تو دستاشه می دونست که می خوام جملش رو تموم کن اون می دونست که چه احساسی دارم

"قرار نیست یاد بگیری؟"جونگکوک زیر لب غر غر کرد

"چه کوفتی رو قرار نیست یاد بگیرم؟"من فریاد زدم

جونگکوک خم شد و لب ها رو بوسید

"الان منو بوسیدی؟"بازم مات و مبهوت پرسیدم

جونگکوک لبش رو گاز گرفت و سری تکون داد"البته که کردم"با افتخار گفت

"چرا؟" نمی تونستم واقعیت رو قبول کنم

جونگکوک دوباره منو بوسید و لبخند شیرینی زد"چون تورو دوست دارم!"

جونگکوک نوک دماغم رو بوسید

بدنم نمی تونست حرکت کنه نه بخاطر وزنش که روی بدن من بود بلکه به دلیل شوکه بودنم

اون فقط لبخند زد و جا به جا شد رفت کنارن نشست ولی جلوش رو گرفتم

"کجا میری؟"پیرهنش رو چنگ می زنم تا تکون نخوره

جونگکوک خندید"تهیونگ کوچولوم نمی خواد من از پیشش برم؟"با صدای بچگونه گفت

فکم افتاد"میتونی بری"

"باشه"بلند شد و لباسش رو صاف کرد و به سمت خروجی رفت

"وایسا.....میتونی کمکم کنی؟"اروم گفتم ولی مطمئن شدم که شنید

جونگکوک وایسا و برگشت"کلمه جادویی چیه؟"

نفس عمیقی کشیدم "پیییییلییییز؟"با نموم کیوتیم گفتم

جونگکوک هم نفس عمیقی کشید"هیچوقت نمی تونم در مقابلت برنده شم درسته؟"

به سمتم اومد و پشتش رو بهم کرد و نشست"بپر بالا"

"ازم میخوای که بیام ررو پشتت؟"کنجکاوانه پرسیدم

"نه میخوام باهم مثل قورباغه ژست بگیریم اره دیگه"

به شونه هاش دست زدم تموم وزنم رو روی کمرش انداختم جونگکوک رونام رو گرفت و سفت چسبید دستام رو دور گردنش حلقه کردم و دعا کردم منو نندازه

My b𝒖lly(completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora