Part 10 - Don't Forget 🔞

874 193 75
                                    

پارت دهم: فراموش نکن!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پارت دهم: فراموش نکن!

جو اتاق بیشتر شبیه افسانه‌ها بود تا واقعیت! جونگکوک دیگه داشت یقین پیدا میکرد که یک الهه‌ی واقعی توی بغلش نشسته.

بدن لینوس فرا‌انسانی بود. مثلا ترکیب پوست سفیدش با عضله‌هایی که در عین پرقدرت بودن، ظریف هم بودن، زیادی زیبا بود! یا وقتی خیلی بهش دقت میکرد انگار میتونست رگه‌هایی طلایی زیر پوست پسر ببینه.

درست نمیدونست داره از شدت زیبایی پسر توهم میزنه یا نه! درواقع خود لینوس هم اجازه نمیداد جونگکوک خیلی فکرشو درگیر این چیزا کنه.

لبای الهه با گردن کشیده‌ی جونگکوک هم آغوش شدن و شروع به بوسیدنش کردن. در همین بین دستاش به آرومی شروع کرد به باز کردن دکمه‌های پیرهن کوک!

جونگکوک اما... بی حرکت مونده بود. اینطور نیست که اون همیشه آدم حرف گوش کنی بوده باشه. فقط نمی‌دونست امشب چش شده و این همه میل به اطاعت کردن از کجا میاد.

انگار از لحظه‌ای که فهمید روحش هم برای سکس با این پسر مشتاقه، حاضر شد هر چیزی لینوس بهش میگه رو انجام بده تا احساس خوبی داشته باشه.

و واقعا هم همینطور بود!

لینوس بعد از درآوردن بلیز جونگکوک، لباشو پایین تر برد و اینبار ترقوه‌شو بوسه باران کرد. در عین حال روی عضلات شکم پسر دست می‌کشید و از شدت سفتیشون، بین بوسه‌هاش ناله میکرد.

+ "توام باید یه الهه میشدی بیب!"

جونگکوک که متوجه شده بود لینوس تا حد زیادی شیفته‌ی اون شده، از این حرف پسر احساس غرور زیادی کرد.

- "حس میکنم دارم خواب می‌بینم."

لینوس حرکاتشو متوقف کرد و سرشو عقب برد تا جونگکوک رو ببینه. خیلی قاطع جوابشو داد: "خواب نمی‌بینی. بهتره امشبو خیلی خوب یادت بمونه وگرنه اتفاق خوبی نمیفته."

پسر الهه امیدوار بود این ترس کوچیکی که به جونش افتاده به واقعیت تبدیل نشه و جونگکوک فردا که از خواب بیدار شد، اونو یادش باشه.
چون اگه کوک فراموشش کنه، لینوس بازم به دنیای خودش برمیگرده و اینجوری دیگه هیچوقت نمی‌تونن همو ببینن.

Linos | KookMinWhere stories live. Discover now