Part 8 - The Goddess! 🔞

875 181 28
                                    

پارت هشتم: الهه!

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

پارت هشتم: الهه!

وقتی لینوس گفت "منو ببوس و بعدش همه چیز خیلی آسون‌تر میشه!" جونگکوک منظورشو متوجه نشد چون فقط میتونست روی دست پسر که به دیکش فشار میاورد و فاصله‌ی کمی که صورتاشون باهم داشتن فکر کنه.

نگاه جونگکوک روی لبای پسر غریبه قفل شد. نفس گرمش به لبای خودش برخورد میکرد و علاوه بر اون لمس لعنتی، باعث داغ‌تر شدن بدن جونگکوک میشد.

میخوام ببوسم!

میخواست. تا اون لحظه به خودش هم اعتراف نکرده بود اما واقعا میخواست اون لبارو ببوسه. یا حتی درست ترش، اونارو مثل یه توت فرنگی خوشمزه بچشه.

هیچ تعریف درست‌تری برای حسی که جونگکوک اون لحظه داشت، وجود نداره.

زیاد طولش نداد. ذهنشو مرتب کرد. خواسته‌شو میدونست پس دست به کار شد.
آروم دستشو بالا آورد و سمت چپ صورت لینوس گذاشت.

فاک!

هنوزم نتونسته بود به لمس پوست اون پسر و حسی که بهش میداد عادت کنه.

لینوس لبخند زد. این دفعه لبخندی به معصومیت یه بچه‌ی کوچیک و به زیبایی فرشته‌ها!
الهه انکار نمیکرد، از اینکه جونگکوک برای اولین بار با خواست خودش لمسش کرده بود، خوشش اومد.
فشار دستشو از روی دیک جونگکوک برداشت.

پسر کوچیکتر حواسش پرت نشد. الان دیگه تمرکزش بیشتر روی اون لب‌ها و لبخندش بود تا دیک نیمه تحریک شده‌اش!

لینوس سرشو به سمت دست جونگکوک خم کرد و گونه‌شو به کف دستش مالید. هر دوشون انقدر از همین لمس ساده حس خوب گرفته بودن که نفسشونو صدادار و طولانی بیرون دادن.

نگاهاشون به هم قفل شد. ستاره‌ها توی چشمای درشت جونگکوک می‌رقصیدن و لینوس به خوبی میتونست اونارو ببینه. از جونگکوکِ لجباز و تخس دیگه خبری نبود.

- "خیلی خوشگلی!"

جونگکوک بالاخره گفتش. تا اون موقع خیلی جلوی خودشو گرفته بود اما دیگه نتونست بلند بیانش نکنه.
لحظه‌ی بعد، فاصله‌ی کم بینشون رو از بین برد و پسر عجیب غریبش رو بوسید.

Linos | KookMinHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin