Chapter 12

342 57 1
                                    

_ویلیام رو چیکار میکنی؟

تهیونگ با شنیدن این حرف«اهی»کشید و بعد دستش‌رو افقی روی چشمش گرفت و کشید.

بعد با لحنی که از او بعید بود گفت:

_اون همیشه از من قوی تر بود،من پسرشو کشتم،اون منو کشت.

جونگ کوک با لبخند گفت:

_خشمت کار دستت داد.

تهیونگ نگاهش را به اطراف چرخاند و بعد به جایی که روی ان جنازه ی پسرش افتاده بود خیره شد و گفت:

_خشونت مثل نیزه دو سر است،بیش از انکه به دشمن اسیب بزند،خودت را نابود میکند، اینو من نمیگم،امیلی برونته میگه!

جونگ کوک به یک نقطه‌ زل زد بعد دید که دست تهیونگ کتاب انجیل است،همان انجیلی که درونش نقاشی برادر بزرگترش را کشید.

_خیلی بلندی های بادگیر رو دوست داری؟

تهیونگ لبخند پر احساسی زد و بعد انگشتای کشیده اش را روی جلد انجیل کشید و اون رو به ارامی باز کرد.
میخواست نقاشی های جونگ کوک را ببیند.

_این خصوصیت انسانه،چیزی رو دوست داره که شبیهشه،بلندی های بادگیر داستان انتقام من و عشقم به تو بود‌.

همینطور که ورق میزد گفت،اون مردی بود که دوتا کار رو همزمان انجام میداد.
جونگ کوک دستش رو روی انجیل گرفت و اون رو از دست تهیونگ کشید.

_ویلیام...چیکارش میکنی؟

همینطور که خیره به انجیل بسته شده درون دست جونگ کوک بود،با چشم های مسخ و بی حس،فقط لبانش را تکان داد.

_اگه نابودش نکنم،نابودم میکنه.

جونگ کوک به نشانه فهمیدن و درک کردن سرش را تکان داد و بعد انجیل را روی پله ها انداخت.
اکنون جونگ کوک روی پله ی بالایی ایستاده بود و پدرخوانده پله ی پایینی.
بعد گفت:
_بحث،بحث انتقامه؟

کیم تهیونگ بدون اینکه او را نگاه کند،لبخندی زد و اطراف خودش را نگریست...نمیخواست حقیقت را بگوید.

_اگه بفهمی که تاوان بلاهایی که سرت اورده رو میده،خوشحال میشی؟

تهیونگ سرشو به چپ و راست تکان داد و بعد دست چپش را میان موهایش برد.

_منم به انتقام فکر میکردم اما...‌ .

تهیونگ بی مهابا اعصبانی شد،دندان قروچه ای کرد و رو به جونگ کوک با صدای بلندی گفت:

_اون باید تاوان قتل مادرم،کیم سارا،رو پس بده.اون باید دردی که من کشیدم رو بکشه.اون باید با هر نفس کشیدنش هزاربار بمیره کوک،اون باید تاوان پس بده.

تهیونگ اعصبانی شده بود،خشم تمام صورتش را گرفته بود.

_من نمیتونمش لعنتی،اون مادرم،اون مادرمو جلو چشمام کشت.

𝑻𝑯𝑬 𝑮𝑹𝑬𝑨𝑻 𝑮𝑨𝑻𝑺𝑩𝒀/taekook verWhere stories live. Discover now