□■ 8 ■□

986 173 93
                                    


سلام بیبیای من....الان از کله هاتون اتیش میزنه بیرون🤣🤣

واقعا ببخشید خیلی دیر شد مهمون داشتیم و امتحانا اره دیگه نشد الانم نمیتونم زیاد پر حرفی کنم از اندرون کلاس درس آپ کردن دردسر های خودشو داره 🦦.... پس خدمت شما 💞💞

کامنتا از همین اول فراموش نشه..میدونم مامی پرویی دارین🤧🥲

پس بیاین اول گرمتون کنم😈 که این پارت خیلی تو دل نات بروعه🫂🦦

■□■□■□■□■□■□■□■□■□

وقتی صدایی از پنجره شنید چشماشو باز کرد و از جاش بلند شد...با ابرویی بالا پریده سمت پنجره بزرگ اتاقش رفت .

بازش کرد و وارد بالکن شد...که بلافاصله بعد درد زدن اطراف گفت.

جیمین: اینجا چیکار میکنی دیوونه شدی ؟

امگا متعجب با صدایی پایین اومده الفا رو خطاب کرد اما با لبخند مستطیلی پسر مواجه شد.

تهیونگ: نتونستم بخوابم پرنس جیمین.

جیمین لبخندی زد: تا شاه دائه جون ندیدتت و دستور نداده سرتو قطع کنن برو.

تهیونگ روی زمین نشست. به جیمین خیره شدو سرشو کج  کرد: چه کیوت شدی.

جیمین با حرص دندوناشو فشرد: تهیوووونگ پاشو بادیگاردا میبیننت.

تهیونگ سری تکون داد و اطرافو برانداز کرد: مطمعن باشم ناراضی؟...مگه به خاطر من اتاقتو عوض نکردی تا بتونم اینطوری بیام دیدنت.....بیخیال کیوتیه من فانتزی باحالیه ببین.

جیمین: متاسفانه با ترس از ارتفاع تو این فانتزی کامل نمیشه.

تهیونگ: عوضش تو خیلی خوب از درو دیوار میری بالا.

با اشاره شدن به نقشه های فرارش امگا قرمز شد.: اونا فقط بخاطر تو بود .

تهیونگ : میدونم...حالا میای بریم نیمه شب گردی؟

جیمین: الان ؟! ته دو نصف شبه.

تهیونگ: هیجانش به همینه بیا امگای من زود باش.

جیمین لبشو گزید و به چهره کیوت و پر خواهش الفا نگاه کرد ..هر کی به اون قیافه نه بگم رسما دیوونست .

جیمین: باشه بزار اماده شم.

تهیونگ به علامت بوسه لباشو برای جیمین جلو اورد وچشمک زد.
طولی نکشید امگا با یه ست یشمی رنگ وارد بالکن شد.

جیمین: اینو بگیر.

کیفشو انداخت که تهیونگ به موقع گرفتش...و بعد با احتیاط و حِرفه ای که توی جیم شدن از پنجره به دست اورده بود پایین اومد.
تهیونگ جلو رفت و کمر جیمینو گرفت که پسر خودشو توی اغوشش رها کرد.

تهیونگ: افرین گربه کوچولو.

گفت و بوسه ای روی گردن جیمین زد که پسر عقب رفت: ته بعدا هنوز تو منطقه خطریماااا.

■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■Where stories live. Discover now