سلام سلام...حالتون چطوری بیبیای من؟
خوبین؟
مامی اومده با یه پارت استراحت😎 فقط استراحتاااا🤣ازهمین جا هوای کامنتا رو داشته باشین که کلی این پارت طولانی و اکلیلیه🥲🤌
خدمت شما.......■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□
فلش بک......
جیمین: ته یعنی چی فراموش کنم...نمیبینی چقدر نگرانم.
تهیونگ: ببین مو صورتیه من... گذشت تموم شد بیا شبمونو خراب نکنیم.
جیمین: تهیونگ پدرم اون حرفا رو ج...
تهیونگ بوسه ای روی لبای جیمین زد تا حرفشو قطع کنه.
تهیونگ: هیس...بیا یه کاری کنیم...یه روش برای فراموشی.
جیمین که با بوسه تهیونگ ساکت شد نفس عمیقی کشید و به زمین خیره شد اما با یاداوریه دقایق دیگه نتونست اروم بمونه.
جیمین: چیکار ؟...ده دقیقه دیگه پدرم شخصا میاد ساعت دو نصف شب منو ببره و فکر میکنی تورو کنارم ببینه هیچی نمیگه؟! امشب بدتر از الان تموم میشه.
تهیونگ لبخند مستطیلی زد و دستاشو قاب صورت جیمین کرد.
تهیونگ: اگه ساعت شیش صبح اومدم نگران نشو.
جیمین ابرویی بالا انداخت: چی؟!
تهیونگ: امشبو هردو تحمل میکنیم...فردا با قهوه و دامپلینگ برای صبحونه میام سراغت...اومممم با یه بوسه آتشین هم میتونیم کل شبو پاک کنیم.
جیمین با ایده تهیونگ خندش گرفت...دستاشو دور گردن الفا حلقه کرد و موهاشو نوازش کرد.
جیمین: عاشق این ایده ها و روش های متفاوتتم...انگار فانتزی ها جزوی از زندگیتن.
تهیونگ با شنیدن صدای نزدیک شدن ماشین بوسه محکمی روی لبای پفکی جیمین زد : جزوی از زندگیمون.....دیگه وقته رفتنه جیم...صبح میبینمت .
جیمین به دور شدن الفاش نگاه کرد و داد زد تا بشنوه: منتظرتمممم.
پایان فلش بک.....
تهیونگ: صبح بخیر عشق من.
اونقدر براش عجیب و شگفت انگیز بود که فک میکرد اگه تکون بخوره همه چیز محو میشه.
الفاش جوری با لبخند کوچیک و چشمای زیباش جلوش ایستاده بود که انگار تمام این چهار سال و این یک ماه سختی نامرئی شدن و همشون جز یه کابوس نبود.
ایده فراموشی که دوباره تکرار شده بود...شب گذشت و صبح به زیبایی شروع شد.
(🥺)
دستشو بالا آورد...روی گونه تهیونگ گذاشت و با انگشت شست گونشو نوازش کرد.
جیمین: د..دارم خواب میبینم؟
ŞİMDİ OKUDUĞUN
■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■
Kurgu Olmayanکیم تهیونگ الفایی که هنوز نتونسته عشق گذشته خودشو فراموش کنه و هر روزِ خودشو، با دلتنگی برای امگاش میگذرونه....با تمام حسرت ها و درد های نبودنش...... جوری که تمام محبت عشق رو از قلبش بیرون کرده.... یعنی روزی میرسه که دوباره احساساتش بیدار بِشن؟ میت...