□■ 5 ■□

1K 182 107
                                    

سلام سلام
حالتون چطوره خوبین؟

اومدم با پارت جدید و اتفاقات جدید..💃..

از همین جا بگم کامنت نزارین بدجور کرم میریزم آخر همین پارت قشنگ کرم ریزونه رعایت کنید بیبیای من😎🫂😈😈😈

خوب بریم سراغ داستان....🦦😶‍🌫️

■°°■□••□■°°■□••□■°°■□••□■°°■

( ورود افتخاری با عشقتون ادوارد🤣)

ادوارد: پارک جیمین کجاست؟

..: توی اتاقشونن.

ادوارد: نشونم بده.

ادوارد با اولین پرواز خودشو به کره رسونده بود . اونقدر عصبانی و خشمگین بود که لحظه ای نمیتونست صبر کنه.

با رسیدن به اتاق بدون در زدن وارد شد و درو محکم کوبیدش.

لیان که توی بغل جیمین با ماشین شارژیش بازی میکرد با شدت از جاش پرید . و نگاهشو با ترس سمت منبع صدا کشیده شد.

جیمین جا خورده  با اخم خواست چیزی بگه اما ادوارد پیشی گرفت.

ادوارد: این حماقتتو پای چی بزارم جیمین؟

( خوب اخه به تو چه هی میخوام هیچی نگم نمیزاره که😑)

جیمین بدون اینکه تکونی بخوره با اخم گفت: این بی ادبیه تورو پای چی بزارم ؟..نمیخوام باهات حرف بزنم برو بیرون.

ادوارد پوزخندی زد و سمت جیمین حرکت کرد: نمیخوای حرف بزنی ؟! منو نادیده میگیری و ذره ای بهم اهمیت نمیدی حتی در حد یه خبر هم بهم ارزش ندادی.. اونوقت برم؟.

بازوی جیمین رو گرفت تا بلند شه و کشیدش سمت خودش.
جیمین اما اول مراقب بود لیان چیزیش نشه چون روی پاهاش نشسته بود.

جیمین: چیکار میکنی ادوارد یادم نمیاد هیچ وقت امیدوارت کرده باشم که انقدر ازم توقع داری ..برو عقب .

ادوارد برگشت و به لیان توپید: برو بیرون لیان.
 
اما الفا کوچولو با دیدن پاپاش که ناراحته از جاش تکون نخورد هیچ تازه سمت ادوارد رفت و سعی کرد از جیمین دورش کنه : نمیکام..پاپامو ول کن..اذیتش نکن.

ادوارد که حوصله لیانو نداشت بی توجه برگشت سمت جیمین: همین الان با من برمیگردی نیویورک.

جیمین: من با تو هیجا نمیام هرچی بیشتر این رفتاراتو میبینم بیشتر از تصمیمم احساس رضایت میکنم....تو...چرا انقدر ترسیدی ادوارد؟

جیمین با زیرکی از ادوارد پرسید و سعی کرد با گرفتن مچ دست الفا از خودش دورش کنه.

ادوارد که دیگه اضطراب و خشمش دست به دست هم داده بودن برای حماقت، جیمینو محکم تر چسبید.

■□ 𝑊ℎ𝑒𝑟𝑒 𝑠ℎ𝑎𝑙𝑙 𝐼 𝑔𝑜? □■Donde viven las historias. Descúbrelo ahora