اول اون ستاره کوچولو رو پررنگ کنین💜
بوس به همتون......
><><><><><><><><><><><>><><><><عضو هفتم...
برگشته...><><><><><><><><><><><><><><><>
...
پشت میز ۶ نفره تو کافه وی ای پی نشسته بودن...
گارسون تعظیمی کرد و سفارش هرکدوم و گذاشت روبروشون...یونگی پوفی کشید و قهوه ی داغش و یه نفس خورد...
جیمین اخم کرد: حداقل میزاشتی از داغیش کم بشه.یونگی: عادت دارم.
جیمین: میدونم.
جین: بچه ها...لطفا ساکت باشین جی کی قرار بود یه چیز مهم بهمون بگه.و بعد بهش خیره شد...
وقتی دید بقیه بهش خیره شدن و منتظر حرفشن...یکم دستپاچه شد...لبخند زورکی زد و به میز خیره شد...
-خب...اینی که میخوام بگم...یکم...یعنی خب یکم که نه...خیلی عجیبه...البته برای شماها.جیهوپ تکیه داد : شروع کن جی کی...خیلی وقته منتظریم.
جین: درسته...مقدمه چینی نکن و حرفتو راحت بزن.یونگی: درباره با تهیونگه؟...دلیل کارشو میدونی؟
جی کی به یونگی خیره شد: ...اره.
یونگی خم شدو با سرعت پرسید: خب؟...پس بگو دلیل کارش چی بوده؟...چرا اینکارو با خودش کرده.به دست هاش خیره شد...
نمیتونست بهشون بگه تقصیر خودشه...
نمیتونست بگه خودش بوده که به تهیونگ یه عالمه ارامبخش تزریق کرده...تا بمیره...نمیتونست اینارو بگه...
پس تصمیم داشت حقیقتِ جونکوک رو...به اضافه دروغِ تهیونگ و حالش بهشون بگه...بلاخره میفهمیدن کار خودشه چون تهیونگ به هوش میومد و حقیقت و به همشون میگفت...
پس چه بهتر که اول خودش بیاد و همه چیزو بگه و بدون گفتن اینکه بگه حال تهیونگ تقصیر خودشه.بعدم میرفت گم و گور میشد...
و اونجونگ نام عوضی رو به خاک سیاه مینشوند.-یه حقیقتی هست که...۵ ساله ازتون مخفیه.
جیمین چشم هاشو ریز کرد : چه حقیقتی؟
-تهیونگ فهمیده...اون حقیقت و فهیده.یونگی دستی تو موهاش کشید: جی کی...یا همه چیز و درست و درمون میگی یا بلند میشم میرم.
سرش و تکون داد...تصمیمش و گرفت...
این بازی رو خودش تموم میکرد...
هر لحظه ممکن بود جونکوک بیاد...
هر لحظه ممکن بود جاشو بگیره و با این ترتیب این خودش بود که نابود میشد...
برای همیشه...و اینو نمیخواست...
میخواست هنوز زندگی کنه...
هنوز بین ادما باشه...
نمیخواست خاموش بشه.پس گفت...
همه چیزو...-جونکوک زندست...اون ۵ ساله پیشه اقای کیم پدرِ تهیونگ زندگی میکرد...۵ ساله تحت درمانه چون سرطان داشت و اقای کیم درمانش کرده...۵ ساله از همتون مخفیه...۵ ساله از دور نگاهتون میکنه...و من بجاش اومدم تا حالش بهتر بشه و بتونه برگرده به جایگاه خودش...و العان بعد ۵ سال...حالش خوب شده و هر لحظه ممکنه برگرده...کاره من تمومه...اما این پایان من نیست...من دیگه عضو هفتم نیستم چون عضو هفتم ...برگشته...
YOU ARE READING
STIGMA
RomanceTaekook [completed] شایعه ای به گوشتون خورده؟ که میگه جونکوک تو سن ۱۷ سالگی خودکشی کرده... و تهیونگ یه نسخه ازش ساخته... ... این شایعه واقعا وجود داره...بین ارمیا و طرفدارا... شاید واقعیه هوم؟ تا حالا بهش فکر کردین؟ که جونکوک ما فقط یه نسخه ی کپی شد...