part 19

1K 163 130
                                    

><><><><><><><><><><><><><><><>
...
کی گفته اونایی که عاشقن ...
باختن؟

><><><><><><><><><><><><><><>><

...

نگاه کنجکاوی به مجسمه های عجیب و غریب و یکم ترسناکِ دور تا دور خونه مینداخت..‌.
با دیدن هر یک از اینا چشم هاش درشت تر میشد...

قبلا درگیر تهیونگ و پختن غذا برای اون بود...و واسه همین نگاهی به اطراف ننداخته بود و حالا‌‌...چون پسر بزرگ تر بعد خوردن غذاش بدون گفتن چیزی صاف تو اتاقش رفت و درو بست...
جونکوک فرصت اینو به دست اورد که به اطراف نگاهی بندازه و خونه ی تهیونگ و انالیز کنه...

و خب...هر لحظه کرک و پراش بیشتر میریخت...و از طرفی میخواست از خنده منفجر بشه.
مجسمه های عجیب و غریبی که جاهای مختلف خونه قرار داشت...
صندلی عجیب و غریبِ پشت میز ناهار خوری...
و حتی جا دستمال کاغذی که با دیدنش کوک دستش و جلوی دهنش گذاشت تا صدای خندش به گوش تهیونگ نرسه...

اخه لعنتی خیلی خنده دار بود...
چطور میتونست نخنده؟
جعبه ی دستمال کاغذی که شبیه سر یه مجسمه بود و از تو بینیش دستمال کاغذی رو بیرون میکشیدی...

این فقط یه چشمه از جالبی های خونه ی تهیونگ بود که جونکوک مث دیوونه ها با شیفتگی بهشون نگاه میکرد...
از کنار مجسمه ی یه انسان که سرش تو دهن یه کوسه بود گذشت...
رسید به چند تا تابلو که سایز بزرگی داشتن و روی زمین گذاشته شده بود...

خونه ی تهیونگ بزرگ بود و یکم پیچ در پیچ...
رفت جلو و دقیق به تابلو ها نگاه کرد...
دوتاش معلوم بود خود تهیونگ کشیده چون امضای خودش زیرش بود...
و دوتای دیگه انگار که خریده یا بهش کادو داده شده...

از نقاشی های خود تهیونگ که سر درنمیاورد‌‌...چشم و بینی و دهان...از بینی خون میومد...
دقیق تر نگاه کرد...
اه نمیفهمید...
تهیونگ خیلی پیچیده و غیر مفهومه...و خب همینش جذابش کرده...

بیخیالِ مفهوم تابلو ها شد و رفت طرف دیگه ی خونه...همه چیز شیک و ساده بود...
ناخداگاه چشمش به یه جعبه که کنار تلوزیون بود افتاد...
رفت طرفش و اروم درش و باز کرد.‌..
چند تا فلش بود...سیاه رنگ...و روی هرکدوم تاریخی زده شده بود...
تعجب کرد...
اینا چیه؟
چند تاشو برداشت و کف دستش گذاشت و بهشون نگاه کرد...

با دیدن تاریخ هاش...انگار نفسش برید و یکباره تنش تو اتیش سوخت...

دست و پاهاش از شدت شوک بی حس شدن...
انگار که یهو بین زمین و هوا معلق بشی...

یکی از فلش ها درست تاریخی بود که...که جونکوک اون خودکشی تقلبی رو انجام داد...
اب دهنش و قورت داد و فلش و سریع  زد به تلوزیون...
کنترل و برداشت و روش کلیک کرد..
فقط یه فیلم توش بود‌‌...بازش کرد...

STIGMAWhere stories live. Discover now