9: The Beast

282 64 158
                                    

دقایقی بود که تهیونگ بی‌حرکت روی صندلی نشسته و به حرکات جونگکوک که هنوز مشخص نبود مشغول چه کاریه نگاه میکرد. چاره‌ی دیگه‌ای جز این نداشت. یا باید به سر بریده‌ی گوشه‌ی اتاق و جمجمه‌هایی که بهش دهن کجی میکردند فکر میکرد یا روی مرد دیوانه‌ی رو به روش متمرکز میشد. تهیونگ تصمیم گرفت راه دوم رو انتخاب کنه. چون احتمال این رو میداد که اگر نگاهش بار دیگه‌ای به در و دیوار اون اتاق بیوفته عقلش رو کاملا از دست بده.

جونگکوک به سمت جعبه‌هایی که گوشه‌ی اتاق بودند رفت و یکی از اونها رو برداشت. جعبه رو روی میزی که نزدیک به تهیونگ بود قرار داد و پسر تونست بفهمه مرکز بوی تعفن از کجاست. با پشت دست جلوی بینی و دهنش رو گرفت وقتی جونگکوک در جعبه رو باز کرد تهیونگ با انزجار خودش رو عقب کشید. چشمهاش رو روی هم فشار داد و دستش بی‌اختیار پارچه‌ی لباس جونگکوک که نزدیک بهش ایستاده بود رو توی مشت گرفت.

"این کاریه که با اعضایی که به دردم نمیخوره انجام میدم.."

جونگکوک با لبخند گفت جوری که انگار داره درباره‌ی توپ تنیس حرف میزنه و دست برد تا محتویات جعبه رو بیرون بکشه. تهیونگ نمیتونست جلوی بالا اومدن اسید معده‌ش رو بگیره. همراه با شقیقه‌ای که نبض میزد به گوشت و استخونی که حدس میزد قسمتی از ساعد دست یکنفر باشه خیره شد و از ترس به خودش لرزید. اولین بار بود که توی زندگیش اعضای بریده‌ی بدن یک‌ انسان رو میدید. نمیخواست شبیه یه بچه‌ننه رفتار کنه اما لعنت، تهیونگ حتی از جنازه‌‌های سالم توی سردخونه‌ی بیمارستان هم میترسید و حالا مغزش این دیوانگی که جلوی چشمهاش در حال وقوع بود رو به هیچ عنوان نمیتونست پردازش کنه.

جونگکوک درحالی که اون تیکه گوشت و استخون رو نگه داشته بود به سمت یکی از دبه‌های وسط اتاق رفت و دست تهیونگ که لباسش رو محکم گرفته بود بی‌اختیار به دنبالش کشیده شد. انگار که اگر مرد رو رها میکرد، اون سر بریده‌ی گوشه‌ی اتاق به سمتش پرواز میکرد.

"چ-چرا به دردت نمیخوره؟" تهیونگ از خودش تعجب کرد که این سوال رو پرسیده. خودش رو دید که با پاهای لرزون کنار جونگکوک ایستاده و برای فکر نکردن به اینکه قراره قربانی بعدی خودش باشه سوال‌های بی‌ربط میپرسه.

جونگکوک میله‌ی بلندی رو برداشت و تکه گوشت رو داخل سطل اسید انداخت. به سمت تهیونگ که چسبیده بهش ایستاده بود چرخید و لبخند زد: "روی دست چپش خال‌کوبی داشت.. خال‌کوبی باعث میشه گوشت تلخ بشه.. از مزه‌ش خوشم نمیاد"

تهیونگ با ناباوری به جونگکوک که حالا با میله‌ای محتویات اسید رو هم میزد تا هیچ اثری از اون باقی نمونه چشم دوخت و با خودش فکر کرد که اون مرد یک جوری درباره‌ی این موضوع صحبت میکنه که سالهاست داره انجامش میده. و این عجیب بود چون جونگکوک کاملا نرمال بنظر میرسید. هرکسی که از بیرون اون رو میدید نمیتونست توی دورترین رویاهاش هم حدس بزنه که اون مرد با چشم‌های معصومش  میتونه همچین هیولایی باشه.

The Beast. [vkook/kookv]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora