part 2

877 103 4
                                    

از حمام که بیرون اومد به سمت آشپزخونه رفت تا یه دونه بیکن خوک با تخم مرغ بخوره و سریع آماده بشه بره باشگاه ، اصلا دوست نداشت به عنوان مربی دیر کنه ، همون‌طور که داشت صبحونه اش رو میخورد یادش افتاد به اون خودشیفته نگفته که چه ساعتی بیاد ، پس گوشیش رو از روی میز برداشت و توی دستش گرفت تا به اون خودشیفته پیام بده.

از حمام که بیرون اومد به سمت آشپزخونه رفت تا یه دونه بیکن خوک با تخم مرغ بخوره و سریع آماده بشه بره باشگاه ، اصلا دوست نداشت به عنوان مربی دیر کنه ، همون‌طور که داشت صبحونه اش رو میخورد یادش افتاد به اون خودشیفته نگفته که چه ساعتی بیاد ، پس گوشیش ...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

بعد اینکه پیام دادنش به اون خودشیفته تموم شد ، نگاهش به شارژ گوشیش افتاد که داشت تموم میشد ، پوفی کرد و گوشی رو گذاشت توی شارژ و از روی صندلی بلند شد تا بره ساک لباس ورزشی و دستکش های بوکسش رو برداره و سریع آماده بشه.

تهیونگ
ساعت یازده و نیم شده بود و تهیونگ به لوکیشنی که جونگ کوک فرستاده بود رسیده بود.
داخل باشگاه رفت که یک نفر جلوش رو گرفت ، رو به مرد با لبخند محوی گفت : با آقای جئون جونگکوک قرار ملاقات داشتم .
مرد از جلوش کنار رفت و به داخل راهنماییش کرد و گفت : انتهای سالن آخرین رینگ ، رییس اونجا هستند
تهیونگ ممنونمی گفت و به اون سمت راه افتاد.
جونگ کوک رو دید که داشت به کیسه مشت میزد ، سریع ازش عکس گرفت و رفت توی توییترش تا اونجا ذوق خودشو خالی کنه.

جونگ کوک رو دید که داشت به کیسه مشت میزد ، سریع ازش عکس گرفت و رفت توی توییترش تا اونجا ذوق خودشو خالی کنه

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
our purple love ( عشق بنفش ما )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora