part 7

540 66 0
                                    

تهیونگ با خودش فکر کرد و گفت اون الان من رو با این وضعیت ول کرد و رفت حمــــام ! یعنی چی من به خاطر اون تحریک شدم !
تهیونگ حرصش گرفته بود و نمیدونست چکار کنه پس تا اومدن جونگکوک از حمام صبر کرد.
بعد از پنج دقیقه جونگکوک از حمام بیرون اومد و تهیونگ با اخم های درهم بهش بی محلی کرد و داخل حمام رفت تا درد دیکش رو آروم کنه.

جونگکوک
جونگکوک از این کار تهیونگ ناراحت شد ولی بهش حق میداد چون اون که نمیدونست کوک نمیتونه تحریک بشه پس سمت در حمام رفت و تقی به در زد که شیر آب بسته شد ، صدای ناله های آروم تهیونگ میومد که سعی داشت کنترلش کنه.
جونگکوک آروم طوری که نمیدونست صداش به تهیونگ میرسه یا نه گفت : ببخشید
و بدون اینکه منتظر صدا یا واکنشی از تهیونگ باشه به سمت بیرون از اتاق رفت.
یکم پیاده روی حالش رو بهتر میکرد ، دوستاش همیشه بهش میگفتن که باید پیش یه سکس تراپیست بره تا مشکلش حل بشه ولی خوب اون خجالتی تر از این حرف ها بود.
این چند وقته که با تهیونگ نقش دوست پسر هم رو بازی می‌کردن حس میکرد که بهش یه حسایی داره و امروز هم با اینکه تهیونگ به خاطر خودش تحریک شده بود نتونسته بود کاری کنه ، اعصابش بیشتر خورد شده بود.
روی یه صندلی همون نزدیکی های ساحل نشست و به یکی از دوستای صمیمیش زنگ زد ، باید شماره ی اون سکس تراپیستی که میگفتن خوبه رو می‌گرفت‌.
توی گوشیش گشت و شماره ی مینگیو رو پیدا کرد و بهش زنگ زد.
مینگیو : اوه ، سلام پسر ، چه عجب ، چیزی شده؟
جونگکوک با استرسی که داشت ، هی لبش رو گاز می‌گرفت گفت : سلام مین ، شماره ی اون سکس تراپیست که میگفتی خوبه رو هنوز داری ؟
مینگیو با تعجب گفت : اوه ، واقعا میخوای درمان کنی ؟ اره دارمش الان برات میفرستم.
جونگکوک ممنونمی گفت و تماس رو قطع کرد.
کوک با خودش گفت از ججو که برگردیم حتما حضوریش رو میرم ولی بزار تلفنی هم با دکتره مشورت بگیرم ، دلم میخواد یه حرکتی توی ججو بزنم.
از روی صندلی بلند شد و شماره ی دکتر رو گرفت.
بعد از چند تا بوق دکتر گوشی رو برداشت و گفت : بفرمایید؟
جونگکوک با استرس گفت : سلام دکتر من مشاوره ی تلفنی میخواستم وقت دارید؟
دکتر بله ای گفت و صبر کرد تا جونگکوک حرفش رو بزنه.
جونگکوک هنوز هم استرس داشت بعد از چند ثانیه شروع کرد به حرف زدن و گفت : دکتر من گی هستم و یه بار توی رابطه باتم بودم و ضربه ی بدی خوردم از اون رابطه ولی ازش چند سال گذشته و من از یکی خوشم میاد ولی اون تاپه ، دلم میخواد باهاش رابطه بر قرار کنم ولی میترسم دوباره همون اتفاق ها پیش بیاد ، بهم بگید چه کار کنم ؟
امروز به خاطر من تحریک شد ولی من نتونستم کاری کنم و این خیلی ناراحتم کرد.
دکتر با صبر و حوصله به حرف های کوک گوش میداد و وقتی صحبتش تموم شد شروع کرد به مشاوره دادن.
دکتر با لحن خیلی آروم و مطمئنی گفت : مشکلت رو باهاش در میون گذاشتی ؟
کوک نه ای گفت و سکوت کرد.
دکتر با آرامش گفت : پس نمیخوای متوجه ی این مشکلت بشه؟
کوک ایندفعه سکوتش رو شکست و گفت : نمی‌خوام دکتر.
دکتر چند تا توصیه و راه حل بهش داد و بعد از موفق باشی تماس رو قطع کرد.
وقت شام شده بود ، از روی صندلی بلند شد و به سمت هتل رفت.

our purple love ( عشق بنفش ما )Donde viven las historias. Descúbrelo ahora