با چشمای بهت زده بهم نگاه می کرد که یهو نگاهش کاملا سرد شد این منو می ترسوند
تمام ارزو ها به باد رفته بودن همیشه توی خیالم می گفتم که قراره یه جفت عالی پیدا کنم و باهاش خوش و خرم زندگی کنم ولی احتمال ندادم که ممکنه جفتم یه خلافکار که هیچ معلوم نیست چیکارست و الا با سردی تمام نگام کنهدستشو از روی شونم برداشت و به جای اول خودش برگشت و خطاب به مرد سیاه پوش گفت
_دستاشو باز کنین و امادش کنین شب سر میز شام حاظر می شینه تا ببینم چه خاکی به سرم بریزم
و بدون هیچ مهلتی بیرون رفت
مرد سیاه پوش دستامو باز کرد و اروم مثل بچه ها بلندم کرد دلیل این کارشو نمی دونم و هیچ خوشم نمی یاد که اینکارو بکنه
+هویی بزارم زمین خودم می تونم راه برم بزارم زمین به من دست نزن
بدون هیچ حرفی منو گذاشت زمین که ثانیه اول روی زمین ولو شدم یعنی.. یعنی فلج شدم؟ دیگه نمی تونم راه برم
با دیدن هول و بغض توی چشام دلش به رحم امد
"اینو زدیم تا نتونین فرار کنین موقتیه درست می شه نترس
دوباره روی دستاش بلندم کرد انقدر ضعف داشتم که گرگم یه گوشه کنج کرده بود و از درد معده دوباره بغض کردم.
قبل از در امدن از انبار چشمام رو با یه پارچه ی سیاه بستن
و بقیه مدت توی یه ماشین که نمی دونم از کجا داشت به کجا می رفت نشسته بود و بی صدا اروم اشک می ریختم انقدر بدبختی انقدر بد شانسی دیگه تهش بود نمی دونستم به جفت از دست رفتم گریه کنم یا این که به احتمال زیاد بردم کنن اونم به دست جفتم همه ارزو هام و امید هام به باد رفته بودن
وقتی ماشین ایستاد سعی کردم گریم رو خفه کنم با نفس عمیق از ماشین پیادم کردن هنوز نمی تونم پاهامو حس کنم واسه همین بغل یکی از افراد جفتمم و از این درد اور تر و رقت بار تر برام وجود نداره
توی عمارت بلاخره چشمامو باز کردن با چیزی که می دیدم رسما پک کردم عمارت انقدر بزرگ و زیبا بود که می تونست هر ادمی رو متحر کنه
پذیرایی اول که توی ورودی خونه قرارد داشت با مجسمه های که می داد می زدن من خیلی خیلی گرونم تزیئن شده بودن فرش های ایرانی با طرح های شاهانه کف زمین بودن و کل خونه با ترکیبی از رنگ های قرمز و سیاه جیدمان شده بودن مبل هایی نیو کلاسیک و لوستر که کامل مطابق چیدمان مبل های بود رسما چشم ادمو نوازش می کرد
منو از پله های مارپیچ مانند به طبقه ی بالا بردن این خونه انقدر بزرگ بود که من شک داشتم این حجم از ادما بتونن تمیزش کنن
وقتی به راهروی اتاق ها رسیدیم به چهارمین اتاق وارد شید تم اتاق ترکیبی از رنگ های کرمی و قهوه ای روشن بود یه تخت دونفره و اتاق لباس که به احتمال زیاد خالی بود
میز ارایشی از چوب های اعلا داشت که ادم می ترسید نگاه کنه و بشکنه
YOU ARE READING
ma lune
Actionکوک امگایی فقط آرزوی یه زندگی عادی با جفتش در کشور مورد علاقش یعنی فرانسه داشت انتظار اینو نداشت دزدیده بشه اونم از طرف برده فروشان و جفت عوضیش یعنی کیم تهیونگ قسمتی از فیک: خیره به چشمای کهربایی جفتش کلماتش رو لرزون به لب اورد _حق با توئه من تمام...